
امام موسی صدر
تولد و خاندان
امام موسى صدر روز 14/3/1307 ه.ش(1) در بيت روحانيت و مرجعيت در محله عشقعلى شهر قم در خانه كوچكى جنب تكيه جَدّا، چشم به جهان گشود. پدرش مرحوم آيت الّله العظمى سيد صدر الدين صدر نام وى را موسى نهاد. سيد موسى دوران كودكى و نوجوانى را در همين محله پشت سرگذاشت.
فصل اول
زندگينامه
تولد و خاندان
امام موسى صدر روز 14/3/1307 ه.ش(1) در بيت روحانيت و مرجعيت در محله عشقعلى شهر قم در خانه كوچكى جنب تكيه جَدّا، چشم به جهان گشود. پدرش مرحوم آيت الّله العظمى سيد صدر الدين صدر نام وى را موسى نهاد. سيد موسى دوران كودكى و نوجوانى را در همين محله پشت سرگذاشت.
خاندان شريف «صدر» از تبار پاك پيشواى هفتم شيعيان، امام موسى كاظم عليهالسلام و از سلسله طلايى سادات علوى به شمار مىآيند. اين نسل پاك سرشت از قرون متمادى به دو سلسله «صدر» و «شرف الدين» منشعب شدند و از آنها شخصيتهاى بزرگ علمى، سياسى و اجتماعىاى برخاستند كه هر كدام در ايران، عراق و لبنان طلايهدار علم و دانش و جهاد و هدايت شدند.(2)
سيد صالح شرف الدين يكى از اجداد پاك امام موسى صدر است. اين عالم مجاهد در سال 1122 ه.ق در روستاى «شحور» از توابع شهر «صور» در جنوب لبنان به دنيا آمد و در
همانجا اقامت گزيد. در كشتارى كه احمد جَزار (سردار عثمانى) بر ضد علماى شيعه «جبل عامل» به راه انداخته بود، سيد شرف الدين به مبارزه با او برخاست؛ چنانكه عوامل جزار فرزند جوان وى به نام «سيد هبة اللّه» را در مقابل منزل و در جلوى ديدگان پدر به شهادت رساندند و خود او را نيز بازداشت و مدّتها در شهر عكا زندانى كردند. بعداً خود را از زندان آزاد كرد و به عراق هجرت نمود و در شهر نجف اشرف براى هميشه اقامت گزيد. او در سال 1198 به رحمت ايزدى پيوست.(1)
فرزند ديگر سيد صالح، آيتاللّه سيد صدر الدين صدر (1193- 1262ق) از علما و مجتهدان عصر خود در حوزه نجف بود. او با دختر مجتهد بزرگ، شيخ جعفر كاشف الغطا ازدواج كرد و از نجف به شهر اصفهان هجرت نمود و در اين شهر ماندگار شد. از اين عالم بزرگ در اين شهر پنج فرزند عالم و دانشمند به دنيا آمد كه كوچكترين آنها مرحوم آيتاللّه سيد اسماعيل صدر بود. وى در سن پنج سالگى، پدر را از دست داد و در دامان تربيتى برادرش سيد محمد معروف به «آقا مجتهد» قرار گرفت و علم صرف و نحو و منطق و بيان را از او آموخت؛ تا اين كه در سن چهارده سالگى برادرش هم چشم از جهان فروبست. در اينجا مسؤوليت تعليم و تربيت وى را دانشمند ديگرى به نام شيخ محمدباقر اصفهانى بر عهده گرفت و سيد اسماعيل بدون هيچ گونه درنگى به تحصيلات خود ادامه داد و در مدت اندكى يكى از پيشوايان سرشناس دينى و از نظر تقوا و پرهيزگارى زبانزد همگان شد. او در سال 1339 ق در كاظمين بدرود حيات گفت. از اين مجتهد بزرگ چهار فرزند پسر به نامهاى: سيّد صدر الدين، سيّد محمد مهدى، سيّد حيدر و سيّد محمد جواد به يادگار ماند كه هر كدام از شخصيتهاى برجسته علمى و از مراجع تقليد در شهر نجف و كاظمين شدند.(1)
سيد صدر الدين صدر، پدر امام موسى صدر در سال 1298 ه.ق در كاظمين ديده به جهان گشود. وى مقدمات علوم اسلامى را در همان شهر نزد پدر آموخت. بعد به كربلا رفت و سطوح عالى را از محضر شيخ حسن كربلايى فراگرفت. سپس به سفارش پدر، به نجف اشرف هجرت كرد و در درس خارج آخوند خراسانى و سيد كاظم يزدى شركت نمود و به مراتب عالى اجتهاد نايل آمد. او در زمان حضور خود در نجف اشرف، حركتهاى مترقى را در عراق رهبرى كرد؛ چنان كه نام او هنوز هم در نهضت ادبى آن كشور شهرت دارد. وى پس از هجرت به ايران در شهر مقدس مشهد در جوار حرم امام رضا عليهالسلام مسكن گزيد و با دختر آيت العظمى حاج آقا حسين قمى عقد وصلت بست و بعد به دعوت مرجع عاليقدر، مؤسس حوزه علميه قم، حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى به اين شهر مهاجرت نمود و پس از رحلت مرحوم حائرى، همراه با دو عالم فرزانه ديگر، آيتاللّه خوانسارى و آيتاللّه حجت، رهبرى شيعيان جهان و اداره حوزه علميه قم را بر عهده گرفت.(2) وقتى مرحوم آيتاللّه بروجردى به قم تشريف
آوردند، آيتاللّه صدر كه داراى روح بلندى بود، جاى نماز خود را در صحن بزرگ حرم حضرت معصومه عليهاالسلام به ايشان واگذار كرد و تا آخر عمر به احترام معظم له در صحن، نماز جماعت اقامه نكرد.(1)
آيتاللّه سيد صدر الدين صدر در حوزه علميه قم علاوه بر تدريس فقه و اصول و تربيت شاگردان، خدمات علمى، فرهنگى و درمانى و بهداشتى مفيدى از خود به يادگار گذاشت. اين مجتهد فرزانه خود يكى از شخصيتهاى پيشگام در وحدت بين مذاهب بود. به همين سبب، اقدام به تأليف كتابى تحت عنوان «المهدى» كرد كه همه مطالب و منابع آن از كتب برادران اهل سنت استفاده شده است. وى پس از سالها تلاش، در تاريخ 5/10/1334 برابر 19 ربيع الثانى 1373 چشم از جهان فروبست و در بالا سر حرم حضرت معصومه عليهاالسلام به خاك سپرده شد.
فقيه بزرگ آيتاللّه شهيد سيد محمد باقر صدر و خواهرش آمنه بنت الهدى از فرزندان مرحوم آيتاللّه سيد حيدر صدر (عموى امام موسى صدر) هستند. شهيد صدر 25 ذيقعده 1353 در شهر كاظمين متولد شد. وى پس از پايان دوره مقدمات و سطح عالى در اين شهر، عازم نجف اشرف شد ودر درس خارج فقه دايىاش آيتاللّه شيخ محمد رضا آل ياسين، ودر درس فقه و اصول آيتاللّه خويى شركت كرد و به درجه عالى اجتهاد دست يافت و اغلب دروس فلسفه را هم در محضر مرحوم آيتاللّه شيخ صدراى بادكوبهاى فراگرفت.(1) خواهرش آمنه بنت الهدى كه به تعبير حضرت امام خمينى، از معلمين دانش و اخلاق و مفاخر علم و ادب بود،(2) همراه با آيتاللّه سيد محمد باقر صدر در سه شنبه 23 جمادى الاول 1400 برابر 19/1/1359 توسط مأموران رژيم بعثى عراق به شهادت رسيدند. پيكر خون آلود اين دو شهيد بزرگ نيمه شب در قبرستان وادى السلام تحويل آيتاللّه سيد محمد صادق صدر، فرزند آيتاللّه سيد محمد مهدى صدر (يكى ديگر از عموهاى امام موسى صدر) داده شد و بعد از غسل و كفن و نماز توسط وى به طور مخفيانه در جوار حرم امام على عليهالسلام در آرامگاه خانوادگى «شرف الدين» به خاك سپرده شد.(3) شهيد سيد محمد باقر صدر با خواهر امام موسى صدر ازدواج كرد كه ثمره اين وصلت سه دختر و يك پسر شد. هم اكنون دختران اين شهيد بزرگ، عروسهاى آيتاللّه شهيد محمد صدر هستند.
آيتاللّه شهيد سيد محمد صدر، فرزند سيد محمد صادق صدر (عموزاده امام موسى صدر) از شخصيتهاى بارز علمى در نجف اشرف به شمار مىآمد كه از خود آثار علمى، تحقيقى پربارى به يادگار گذاشته است. وى در 17 ربيع الاول 1362 چشم به جهان گشود و در سال 1419 ه.ق توسط رژيم بعثى عراق به شهادت رسيد. دو خاندان صدر و شرف الدين در لبنان از يك تبار و پسر عموى هم هستند و تا دوران سيد صالح شرف الدين به عنوان «شرف الدين» شناخته مىشدند؛ ولى بعد از اين كه فرزند وى مرحوم سيد صدرالدين اول به مقام فقاهت و رهبرى جهان تشيع رسيد، اين سلسله از خاندان به عنوان «صدر» شهرت پيدا كردند. دانشمند مجاهد آيتاللّه سيد عبدالحسين شرف الدين كه يكى از طلايه داران وحدت بين پيروان مذاهب اسلامى است، مضافاً به اين كه با خاندان صدر نسبت پسر عمويى دارد، مادرش بانو زهرا فرزند آيتاللّه سيد هادى صدر (از علماى بزرگ اواخر قرن سيزدهم) از خاندان ريشه دار صدر به شمار مىآيد.(1)
بى بى صفيه، مادر امام موسى صدر كه از سلاله پاك پيامبر صلىاللهعليهوآله بود، زنى فداكار براى همسر و مادرى مهربان و دلسوز براى فرزندانش محسوب مىشد و غالباً عالمان بزرگ حوزه علميه قم از اين مادر پير با احترام و عظمت سخن به ميان مىآوردند. وى پس از نزديك به يك قرن زندگى پر تلاش، روز 11/9/1377 برابر 12 شعبان 1419 در شهر قم به رحمت خدا پيوست و پيكر نحيفش در جوار حرم حضرت معصومه عليهاالسلام جنب مقبره پروين اعتصامى به خاك سپرده شد.
پدر اين بانوى پاك سرشت، عالم پرهيزكار و مجاهد بزرگ آيتاللّه العظمى حاج آقا حسين قمى بود كه تبارش با 28 واسطه به امام حسن مجتبى عليهالسلام مىرسد. او روز 28 رجب 1282 ه.ق در شهر قم متولد شد. پس از پايان دوره مقدمات در قم، به ترتيب به شهرهاى تهران، سامرا، و نجف هجرت كرد و در حوزههاى علميه آن شهرها به تحصيل وتكميل علوم اسلامى پرداخت. وى از محضر اساتيد بزرگى همچون ميرزا محمد حسن شيرازى، ميرزا ابوالحسن جلوه، آقا على مدرس، ميرزا على اكبر حكمى يزدى، ميرزا حبيب اللّه رشتى، آخوند خراسانى، سيد محمد كاظم يزدى، و سيد احمد كربلايى در رشتههاى فقه، اصول، فلسفه، عرفان، اخلاق وغيره بهره برد و به مقام والايى از اجتهاد نايل شد. او با توصيه آيتاللّه ميرزا محمد تقى شيرازى در سال 1331 ه.ق به شهر مقدس مشهد هجرت كرد و رهبرى علمى، فرهنگى و سياسى حوزه و مردم اين شهر را بر عهده گرفت.(1)
اين مجتهد مبارز در ماجراى كشف حجاب و خلع لباس از روحانيت، با برنامههاى نامشروع رضاخان به مبارزه برخاست كه منجر به قيام تاريخى مسجد گوهرشاد مشهد و تبعيد وى به كربلاى معلى شد. پس از فرار رضاخان كه حدود هفت سال از تبعيد ايشان مىگذشت، آيتاللّه قمى به قصد زيارت امام رضا عليهالسلام وارد ايران شد و در تمام شهرهاى مسير مورد استقبال كم نظير و پرشور قرار گرفت. اين عالم مجاهد با صدور بيانيهاى در پنج ماده، به مبارزات خود بر ضد قوانين غيراسلامى ادامه داد و به برخى از خواستههاى خود دست يافت. آيتاللّه قمى در روز 14 ربيع الاول 1366 برابر 16/11/1325 ه.ش چشم از جهان فروبست. جنازه مطهر اين عالم خستگى ناپذير پس از تشييع باشكوه در جوار حرم امام على عليهالسلام مقبره شيخ الشريعه اصفهانى به خاك سپرده شد.(2)
تحصيلات
امام موسى صدر دوره ابتدائى و متوسطه را در «دبستان حيات» و «دبيرستان سنايى» قم به پايان رساند و در سال 1320 ش به طور تمام وقت وارد حوزه علميه قم شد. وى پس از گذراندن سطح متوسط و عالى، در درس خارج فقه و اصول استادان برجسته زير شركت نمود:
1ـ آيتاللّه سيد محمد باقر سلطانى طباطبايى
2ـ شيخ عبدالجواد جبل عاملى
3ـ آيتاللّه محقق داماد
4ـ آيتاللّه سيد محمد تقى خوانسارى
5ـ آيتاللّه حجت كوهكمرهاى
6ـ آيتاللّه سيد صدر الدين صدر (پدر)
7ـ علامه طباطبايى
8ـ آيتاللّه سيد كاظم شريعتمدارى
9ـ آيتاللّه سيد رضا صدر (برادر)
او در كنار تحصيل در حوزه، براى ورود به دانشگاه در آزمون كنكور سراسرى شركت كرد و پس از قبولى در آزمون ورودى، در مهر ماه 1329 در دانشكده حقوق تهران مشغول به تحصيل شد و در خرداد 1332 با اتمام پايان نامهاى تحت عنوان «ترجمه شروط و صحت آن» با كسب نمره عالى به اخذ درجه ليسانس حقوق اقتصادى موفق گرديد. امام موسى صدر همچنين از همت والاى خود كمك گرفت و در حالى كه به دو زبان فارسى و عربى تسلط داشت، به فراگيرى زبانهاى انگليسى و فرانسوى تلاش كرد و در اين راه نيز پيروز شد.(1)
تدريس و تربيت شاگرد
امام موسى صدر در حوزه علميه قم مشغول به تدريس شد و نخست با كتاب «شرح لمعه» شروع كرد و سپس به تدريس فقه، اصول، منطق و فلسفه در سطح عالى پرداخت! و كتابهايى مانند «مطول»، «قوانين»، «رسايل» و «مكاسب» را براى شاگردان فاضل تدريس كرد. بعضى از شاگردان امام موسى صدر كه تا كنون شناسايى شدهاند عبارت اند از:
1 ـ آيتاللّه على اكبر هاشمى رفسنجانى
2 ـ آيتاللّه شيخ يوسف صانعى
3 ـ آيتاللّه شيخ محمد رضا توسلى
4 ـ آيتاللّه شيخ على اصغر مسلمى كاشانى
5 ـ حجت الاسلام والمسلمين محمد جواد حجتى كرمانى
6 ـ حجت الاسلام و المسلمين محمد حسين بهجتى
7 ـ آيتاللّه زين العابدين قربانى
8 ـ حجت الاسلام و المسلمين سيد محمد غروى
9 ـ حجت الاسلام والمسلمين سيد عيسى طباطبايى
هجرت به نجف
بعد از رحلت پدر كه در دى ماه سال 1332 رخ داد، امام موسى صدر براى تكميل آگاهىهاى فقهى، اصولى و فلسفى و به منظور درك حضور فقهاى بزرگ حوزه نجف، به آن مركز علمى هجرت كرد و تا سال 1337 ش به مدت چهار سال از محضر حضرات آيات عظام سيد محسن حكيم، سيد عبدالهادى شيرازى، آقا شيخ حسين حلّى، سيد محمود شاهرودى در درس فقه، از محضر آيت الله سيد ابو القاسم خويى در درس اصول، و از محضر آيت الله آقا شيخ صدراى بادكوبهاى در درس فلسفه استفاده شايان برد. بعلاوه، جلسه بحث پربار و عميقى در فقه، اصول و فلسفه با پسر عموى خود شهيد سيد محمد باقر صدر و آيتاللّه سيد محمد على موحد ابطحى برقرار كرد و در كنار آن به تدريس كتب رسايل، مكاسب و شرح منظومه سبزوارى پرداخت.(1) امام موسى صدر در حوزه علميه نجف نيز همانند قم در ميان دوستان همدرس و همبحث خود، برترى علمى خويش را حفظ نمود و با نبوغ سرشار و استعداد شگفتانگيز، همه را به حيرت و غبطه واداشت؛ چنانكه علما و مراجع تقليد نجف براى شخصيت جامع وى احترام ويژه قائل بودند. مرحوم آيتاللّه خويى كه در درس خود اجازه اشكال گرفتن به كسى نمىداد، براى تجليل از امام موسى صدر به گفتار و اشكالات وى با دقت گوش فرامىداد.(2) وى در جلسهاى اظهار داشت «من به قدرى به آقاى موسى صدر اميدوارم كه اگر او سه سال ديگر در نجف بماند، يكى از بزرگترين شخصيتهاى ارزنده علمى شيعه خواهد شد.»(3) و هنگامى كه خبر هجرت امام موسى صدر به لبنان را شنيد همواره تأسف مىخورد و اظهار مىداشت «اى كاش من او را نشناخته بودم.»(4)
امام موسى صدر قبل از هجرت به نجف اشرف در حوزه علميه قم به درجه والايى از اجتهاد دست يافته بود. علاوه بر خلوص و زهد و تقوا كه براى هر مجتهد ضرورى است، داشتن هوش، فراست، زيركى و شناخت زمان، از وى شخصيت جامع و كمنظيرى ساخته بود. آيتاللّه سيد محمد باقر سلطانى طباطبايى در اين باره اظهار مىدارد:
آقا موسى جزو شخصيتهاى بارز علمى نجف بود؛ منتهى ايشان اولاً جوان بود و ثانياً گرفتار لبنان گرديد. اگر آقا موسى به لبنان نمىرفت و چند سال در نجف مىماند، جزو مراجع مسلم نجف مىگرديد. آقا موسى به قدرى مورد توجه حوزه نجف قرار گرفته بود كه گفته مىشد «فضلاى قم برتر از فضلاى نجف هستند.» او قوىتر از اغلب آقايان مراجع امروز بود... نه تنها با معنايى كه امروز از اجتهاد مىشود، ايشان حتماً مجتهد بودند، بلكه به معناى قديمش هم مجتهد بودند. آقا موسى مرد فاضلى بود؛ حيف كه از او بهرهگيرى نشد... به نظر من آقا موسى بر اخوى بزرگترش مرحوم حاج آقا رضا هم مقدم بود، يعنى اگر مانده بود، جلو مىافتاد... او حتى اگر در قم مىماند و به نجف هم نمىرفت الان جزو مراجع بزرگ شيعه بود...»(1)
تأسيس مجله مكتب اسلام
امام موسى صدر در اوايل زمستان سال 1337ش از نجف به قم بازگشت. او سالها پيش با دوستان و همفكران
خود در حوزه علميه قم در مورد راهاندازى يك مجلّه حوزوى صحبتهايى كرده و به آنها قول همكارى داده بود. آنان به اين نتيجه رسيده بودند كه براى ارتباط بيشتر با مردم و هدايت نسل جوان و دانشگاهى (كه هر روز با ترفندهاى نو و پيچيده مورد هجوم فرهنگ غرب و شرق قرار مىگيرند) مىبايست دست به ابتكارى نو زد و نشريهاى هفتگى يا ماهانه كه حاوى مطالب مفيد، جذاب، برانگيزنده و عمومى باشد، انتشار داد. اما زمينه اين نوع فعاليتها در حوزه آن روز نه تنها مساعد نبود، بلكه محال و ناممكن جلوه مىنمود. زيرا در بعضى محافل، روزنامه خوانى يك دانشجوى علوم اسلامى نشانه بىتقوايى وضعف ايمانى او تلقى مىشد؛ چه رسد به اين كه يك روحانى، روزنامه نويس و يا صاحب امتياز مجلهاى باشد! ورود به اين ميدان، دردسرهاى زيادى در پىداشت و ارادهاى آهنين و شجاعتى فوق العاده مىطلبيد. مع الوصف، با همت او و دوستانش در آذرماه 1337 اولين شماره مجله حوزوى در قم به نام «درسهايى از مكتب اسلام» منتشر شد و مورد استقبال مرجع دورانديش، آيتاللّه العظمى بروجردى، قرار گرفت. مقالههايى كه در مجله مكتب اسلام چاپ مىشد هر كدام در فضاى آن روز حوزه و كلاً ايران از برجستگى و نوآورى قابل توجهى برخوردار بود و در موضوعهاى مختلف از قبيل عقايد، مذاهب، اديان، تاريخ تحليلى اسلام، تراجم، اقتصاد، واخلاق مطلب ارائه مىداد و در مجموع، يك منبع پرارزش اسلامى بود.
اما در ميان مقالههاى اين مجله، مقاله «اقتصاد در مكتب اسلام» امام موسى صدر از درخشندگى و پويايى ويژهاى بهرهمند بود؛ به طورى كه اهل نظر و انديشمندان آگاه را به شدت شيفته محتواى خود كرد. استاد شهيد مرتضى مطهرى در اين باره اظهار داشت كه اين مقالات تازگى دارد و در اوضاع و شرايط كنونى لازم و ضرورى است.(1) در اين مقاله، امام موسى صدر با قلمى روان و با نظرى بلند، گوشههايى از مسائل پايهاى اقتصاد را مورد ارزيابى قرار داده و نقش هر يك از عوامل مهم اقتصاد (كار، سرمايه و ابراز) را در يك تشكيلات توليدى از ديدگاههاى مختلف و نظامهاى اقتصادى دنياى آن روز توضيح داده بود. بعد جايگاه توليد كننده را در مكتب اقتصادى اسلام تشريع نموده و در آخر ضمن مقايسه اين مكتب با پيشرفتهترين مكتبهاى اقتصادى جهان، به اين نتيجه رسيده بود كه نظام اقتصادى اسلام بر اساس حقيقتهاى موجود در جامعه و حقوق ثابت عوامل توليد است وار است و اين ديدگاه، منحصر به فرد است و مكتبهاى مادى بشرى، فاقد آنند.
اين مطالب در سال اول مجله مكتب اسلام در ده شماره، از آذر تا بهمن 1337 به طور مسلسل به چاپ رسيد و بعد به صورت كتابى مستقل درآمد. اين اولين و آخرين اثر قلمى امام موسى صدر در مجله مكتب اسلام بود.
نهضت مدارس ملّى
در دوران سياه ستمشاهى، فرهنگ مبتذل غرب را از طرق گوناگون در ميان جوانان مسلمان ايران ترويج مىكردند؛ به ويژه دبستان و دبيرستانها بستر مناسبترى براى اين كار شده بود. در اين ميان، برخى از دبيران روشنفكرنما و غرب زده نيز با ترويج بىدينى و هويت زدايى، آب به آسياب دشمن مىريختند و فرزندان اين ملت را به بيراهه مىبردند. لذا خانوادههاى متدين از ثبت نام فرزندان خويش در مدارس دولتى خوددارى مىكردند. اين براى آينده كشور بسيار خطرناك بود زيرا با اين وضع، تربيت نيروى تحصيل كرده و مؤمن امكانپذير نبود و پستهاى كليدى و حساس همچنان در دست افراد غرب زده، خود باخته، لاابالى و حداقل بىتفاوت قرار مىگرفت. امام موسى صدر در باره اين موضوع احساس مسؤوليت شديد كرد و با همكارى و همفكرى دوستانى همچون شهيد بزرگوار دكتر بهشتى، جبهه ديگرى برضد تهاجم فرهنگى دشمن گشود و با احداث «مدارس ملى» در برابر مدارس دولتى، به تعليم و تربيت اسلامى نوجوانان و جوانان شهر قم برخاست. او با اخذ امتياز يك باب دبيرستان به نام «دبيرستان صدر» از وزارت فرهنگ وقت در آغاز سال تحصيلى 1337 به نهضت مدارس ملى در قم عظمت بخشيد. اين دبيرستان نخست در كوچه ارم شروع به كار كرد. بعد به ساختمانى در چهارراه شهدا (اول خيابان صفائيه) كه به سرمايه مرحوم كامكار ساخته شده بود انتقال يافت و پس از هجرت امام موسى صدر به لبنان، با مديريت آقاى احمد اوحدى به فعاليت خود ادامه داد.
فصل دوم
اصلاح و استقامت
در لبنان
ورود به لبنان
امام موسى صدر در آبان ماه 1337 برابر جمادى الاولى 1379 به دعوت علماى برجسته لبنان براى يك بازديد سى روزه وارد لبنان شد. وى پس از مشاهده نابسامانىهاى مسلمانان جنوب لبنان و اوضاع آشفته آن كشور، احساس وظيفه نمود و تصميم به ماندن در لبنان گرفت. در اينجا لازم است قدرى به اوضاع جغرافيايى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى و مذهبى لبنان، پيش از ورود امام موسى صدر به اين كشور آشنا شويم.
وضع جغرافيايى
لبنان با چهار ميليون جمعيت در غرب آسيا و در ساحل شرقى درياى مديترانه قرار دارد و از طرف شمال و شرق با سوريه و از سمت جنوب با فلسطين همسايه است و از پنج استان به نامهاى جبل لبنان، لبنان جنوبى، بقاع، بيروت و لبنان شمالى تشكيل يافته است. اين كشور از سطح دريا حدود 3000 متر ارتفاع دارد و شامل 10400 هزار كيلومتر مربع مساحت است.(1) پايتخت لبنان، شهر بيروت مىباشد.
بعد از آن، طرابلس، جبيل، جوينه، صور و صيدا، بعلبك، و زحله از شهرهاى لبنان به شمار مىآيند. اين كشور از كشورهاى حاصلخيز و محور مهم در كشاورزى شمرده مىشود و صادرات كلان آن را پرتقال، موز، سيب، زيتون، ليمو و انگور تشكيل مىدهد(1)
موقعيت دينى و مذهبى و سياسى
در اين كشور شانزده طايفه فعاليت دارند كه هر كدام داراى مذهب رسمى هستند و مشهورترين آنها عبارتند از: 1ـ شيعه. 2ـ سنى 3ـ دَروزى. 4ـ مسيحيان مارونى. 5ـ مسيحيان كاتوليك. 6ـ مسيحيان پروتستان. 7ـ مسيحيان ارتدوكس. 8ـ انجيلىها. 9ـ ارمنىها. 10ـ سريانىها 11ـ ارمنىهاى پروتستان. 12ـ ارمنىهاى سريانى.
از اين تعداد، بزرگترين و مهمترين آنها شيعيان، اهل تسنن و مسيحيان هستند و امتيازات بر اساس نسبت جمعيتى اين سه طايفه تقسيم بندى مىشود. با اين كه در لبنان همواره شيعيان در اكثريت مطلق قرار داشتهاند، اما در آمارگيرىهاى ساختگى، مسيحيان در اكثريت جلوه داده شدهاند. در سال 1340 ق (1920 م) با دخالت دولت فرانسه، يك سرشمارى ساختگى انجام گرفت و در نتيجه، مسيحيان مارونى، اكثريت وانمود گرديدند. بعد از آنان، مسلمانان سنى مذهب و سپس شيعيان قرار داده شدند. در سال 1352 ق. (1932 م) قانونى به نام «قانون طايفگى» به تصويب رسيد كه بر اساس همان سرشمارى تقلبى، قدرت در ميان اين سه طايفه شيعه، سنى و مسيحى به نسبت 20%، 30% و 50% تقسيم شد. برابر اين قانون، چون مارونىها در اكثريت بودند سه قدرت مهم سياسى، نظامى و اقتصادى كشور (رئيس جمهور، وزير دفاع و رئيس بانك مركزى) بايد از ميان آنان انتخاب مىشد. مثلاً از صد نفر نماينده مجلس، پنجاه نفر مسيحى، سى نفر سنى و تنها بيست نفر از شيعيان به مجلس راه مىيافتند. در ساير مناصب دولتى، پذيرش دانشجو در دانشگاهها و استخدام در ارتش وغيره نيز وضع به همين ترتيب بود.(1)
در سال 1363 ق (1943 م) طى مبارزات طولانى مردم لبنان، اگر چه اين كشور به استقلال خود دست يافت و در ظاهر از استعمار فرانسه خارج شد، ولى اين بار استعمار نو و پيشرفتهاى بر اين كشور حاكم شد و نظام طايفگى همچنان ادامه پيدا كرد؛ چنان كه امروز هم ادامه دارد.(2)
احزاب سياسى
از آنجايى كه لبنان از اهميت سياسى و جغرافيايى ويژهاى برخوردار است، قدرتهاى بزرگ و كشورهاى عربى و ديگران از دير باز چشم طمع به آن دوختهاند. لبنان سالهاست كه ميدان تاخت و تاز و مركز برخورد انديشههاى سياسى قدرتهاى بينالمللى مىباشد.
هر قدرتى تلاش مىكند تا به نحوى در اين كشور حضور سياسى، فرهنگى و حتى نظامى داشته باشد؛ به طورى كه در زمان آغاز فعاليتهاى امام موسى صدر، لبنان جولانگاه بيش از هفتاد حزب با گرايشهاى گوناگون بود و هر كدام به يك كشور بيگانه وابسته بودند كه معروفترين آنها به شرح زير بود:
1 ـ حزب كتائب معروف به حزب فلانژ به رهبرى پيرجميل، وابسته به آمريكا و اسرائيل.
2 ـ حزب احرار به رهبرى كاميل شمعون، مزدور آمريكا و همكار اسرائيل.
3 ـ حزب حُراس الاُرز به رهبرى ايتان صفر معروف به ابواُرز.
4 ـ حزب كمونيست (جبهه خلق) به رهبرى جرج حاوى، وابسته به شوروى.
5 ـ حزب سوسياليست پيشرو به رهبرى كمال جُنبلاط و پسرش وليد جنبلاط.
6 ـ سازمان پيكار كمونيست، منشعب از حزب كمونيست و وابسته به چين.
7 ـ حزب بعث سورى به رهبرى عاصم قانصوره، وابسته به سوريه.
8 ـ حزب بعث عراق به رهبرى عبدالمجيد الرافعى، وابسته به عراق.
9 ـ المرابطون به رهبرى ابراهيم قليلات.
10 ـ اتحاد نيروهاى ملى كارگرى به رهبرى كمال شتيلا.
11 ـ حزب قواى سورى اجتماعى به رهبرى انعام رعد.
بنا به نوشته شهيد دكتر مصطفى چمران، چون همه اين احزاب به كشورهاى خارجى وابسته و در واقع عامل اجراى سياستهاى آنان در لبنان بودند، در مىآمدند.(1)
فعاليتهاى امام موسى صدر در لبنان
مردم و كشور لبنان از تاريخ و تمدن ريشه دارى برخوردارند. اين تمدن به بركت پيروى مردم لبنان از فرهنگ تشيع و سيره ائمه هدى عليهمالسلام حاصل شده است؛ بهطورى كه اين فرهنگ اولين بار به دست پرتوان ابوذر غفارى، از ياران باوفاى امام على عليهالسلام در سرتاسر كشور لبنان ريشه دواند. در پربار بودن فرهنگ مردم لبنان و جبل عامل همين بس كه بسيارى از عالمان برجسته و نامدار جهان تشيع، از اين سرزمين برخاستهاند. در اينجا به اسامى برخى از آنان اشاره مىشود:
1ـ محمد بن مكى دمشقى عاملى معروف به شهيد اول، صاحب كتاب «لمعه» شهادت 786ه .ق.
2ـ نورالدين على بن عبد العالى معروف به محقق كركى، صاحب «جامع المقاصد» متوفاى 940 ه .ق.
3ـ زين الدين على بن احمد عاملى جبعى معروف به شهيد ثانى، صاحب «شرح لمعه» متوفاى 965ه .ق.
4ـ سيد محمد عاملى معروف به صاحب مدارك، متوفاى 1009 ه .ق.
5ـ شيخ حسن بن زين الدين معروف به صاحب معالم، متوفاى 1011 ه.ق.
6ـ شيخ بهائى، متوفاى 1030ه.ق.
7ـ شيخ حر عاملى، صاحب «وسائل الشيعه» متوفاى 1104ه .ق.
8ـ سيد صدر الدين عاملى، متوفاى 1248ه. ق.
9ـ سيد عبدالحسين شرف الدين، صاحب «المراجعات» متوفاى 1377 ه.ق.(1)
بهرغم اين سرمايههاى علمى، فرهنگى و تاريخى، نفوذ استعمار فرانسه و برخوردهاى تحقيرآميزى كه حكومتها و احزاب با مردم اين سرزمين بويژه شيعيان داشتند، سبب شد تا مردم از فرهنگ و تاريخ خود بيگانه شوند و هويت اصيل خود را فراموش كنند و به يك ملت ضعيف و عقب مانده تبديل گردند.
شهر بيروت كه مركز خوشگذرانى آدمهاى ثروتمند و فاسد دنيا شده بود و در حقيقت عشرتكده خاورميانه به شمار مىآمد، جوانان دختر و پسر اين كشور را به سوى خود جذب كرد و آنها كه از شدت فقر و گرسنگى به اين شهر روى آوردند، بناچار خود را به عنوان نوكر و كلفت در اختيار افراد فاسق مىگذاشتند و به كارهاى زشت و غيراخلاقى تن در مىدادند و از قوم و قبيله و خانواده، بيگانه و گريزان مىشدند. در باره فساد شهر بيروت همين بس كه اين شهر لقب «عروس شهرها» به خود گرفته بود و استعمارگران براى اين كه بيش از پيش فرهنگ منحط خويش را در ميان مسلمانان رواج دهند، هر سال زن زيباى جهان را از اين شهر بر مىگزيدند.(2)
فقر فرهنگى و اقتصادى دوران قبل از امام موسى صدر به جايى رسيده بود كه مسلمانان لبنان مراسم عقد و عروسى و تذكر و ترحيم خود را در كليساها برگزار مىكردند و مردههايشان را هم در گورستانهاى هموطنان مسيحى به خاك مىسپردند. و دردناكتر از همه اين كه نسل جوان و تحصيل كرده فوج فوج به سوى مكتبهاى مادى والحادى گرايش افتخارآميز داشتند و نسبت به دين اسلام و مذهب تشيع احساس حقارت مىكردند و مسلمانى را عامل بدبختى و محروميت خويش مىديدند. در چنين وضع تأسف بارى، امام موسى وارد لبنان مىشود و در چهار زمينه شروع بهفعاليت مىكند:
الف: فرهنگى ـ مذهبى
وى از بدو ورود به لبنان، با يك برنامهريزى اساسى و دقيق به طور مرتب در مساجد، دبيرستانها و دانشگاهها و ساير مراكز فرهنگى ـ هنرى حضور يافت و با ايراد سخنرانى و تشكيل كلاسهاى مفيد، به بيدارى نسل جوان پرداخت. چنانكه در مدت اندكى، تعداد زيادى از جوانان مسلمانان و مسيحى شيفته افكار و انديشههاى رهايى بخش او شدند و بدين ترتيب مدارس، دبيرستانها و دانشگاهها تبديل به سنگرهاى فولادين برضد تهاجم فرهنگى بيگانه شد.
ب: اقتصادى ـ فرهنگى
امام موسى صدر در كنار كارهاى فرهنگى، به مسائل اقتصادى مردم نيز توجه داشت و اصلاً اين دو را در كنار هم و مكمل يكديگر مىدانست و مىگفت: «مأموريت مذهبى من بالا بردن سطح زندگى لبنان به طور عموم ومخصوصاًبالابردن سطح فرهنگى مسلمانان است. و من معتقدم كه با سطح زندگى فعلى نمىتوان سطح فكرى را بالا برد...»(1) بنابراين وى در يك اقدام اساسى ديگر، اقدام به راهاندازى مراكز آموزشى، اقتصادى و تربيتى زير نمود:
12 ـ مدرسه صنعتى جبل عامل، براى آموزش تراشكارى و جوشكارى جوانان پسر.
13 ـ فعال كردن جمعيت برّو احسان مرحوم شرف الدين، جهت شناسايى مستمندان و تعليم و تربيت آنان.
14 ـ تأسيس خانه دختران جهت آموزش خياطى، بافندگى و هنرهاى دستى به دختران مستمند و بىسرپرست.
15 ـ آموزشگاه پرستارى جهت آموزش پرستارى به دختران و ايجاد كار مناسب براى آنان.
16 ـ مؤسسه آموزش قالى بافى جهت ايجاد اشتغال براى محرومان و مستمندان.
17 ـ مركز پزشكى «مدينة الطب» براى بهبودى امور درمانى و بهداشتى محرومان.
18 ـ تأسيس حوزه علميه جهت تبليغ اسلام راستين.
19 ـ سازمان زنان جهت تشكل و سازماندهى زنان.
20 ـ دارالايتام براى نگهدارى فرزندان يتيم و
بىسرپرست.
21 ـ مؤسسه مبارزه با جهل و بى سوادى.
22 ـ خانه معلولين و درماندگان.
23 ـ باشگاه ورزشى جوانان جهت تقويت نيروى روحى، جسمى، نظامى و دفاعى آنان.
فعاليتهاى مستمر اين مراكز، تأثير چشمگيرى در بهبودى اوضاع نابسامان اقتصادى آن روز مسلمانان در لبنان گذاشت و روز به روز بر رونق اقتصادى و اميد و نشاط آنان افزود؛ به طورى كه هنوز مورد توجه دولتمردان لبنان قرار دارد و براى توسعه اقتصادى كشور، از آنها استفاده مىشود.
ج: سياسى ـ تشكيلاتى
امام موسى صدر در سوّمين زمينه فعاليتهاى خود، اقدام به تأسيس مجلس مهمى تحت عنوان «مجلس اعلاى شيعيان لبنان» كرد. اين حركت تاريخى به اين خاطر نبود كه او خود را متعلق به شيعيان مىپنداشت بلكه از اين جهت بود كه وضع شيعيان نسبت به براداران اهل تسنن و مسيحيان بسيار تأسف بارتر بود.
در آن زمان، همه پانزده طايفه موجود در لبنان اگر چه در اقليت بودند اما هر كدام براى خود مركزيت رسمى و دستگاه رهبرى داشتند كه از حقوق آنان دفاع مىكرد؛ ولى شيعيان فاقد هر گونه تشكل و سازماندهى بودند. امام موسى صدر روزدوشنبه 27 ربيع الثانى 1386 ه .ق. طى يك مصاحبه بزرگ مطبوعاتى در بيروت، براساس آمار دقيق و بهطور كارشناسانه، بهگرفتاريهاى شيعيان آن كشور اشاره كرد؛ آنگاه بر ضرورت تشكيل يك مجلس شيعى در لبنان تأكيد نمود. به رغم مخالفتهاى شديد از سوى افراد و گروههاى مختلف، سرانجام به پيشنهاد او نمايندگان شيعه در مجلس شوراى لبنان يك طرح قانونى تقديم مجلس كردند كه روز سه شنبه 6 صفر 1387 به تصويب رسيد. بر اساس اين طرح، شيعيان براى اولين بار اجازه داشتند مجلسى را به نام «المجلس الاسلامى الشيعى الاعلى» براى دفاع از حقوق خويش تأسيس كنند. به دنبال انجام مراحل قانونى، مجلس اعلاى شيعيان لبنان در تابستان 1389ق با انتخاب يك هيأت شرعى نُه نفره از علماى بزرگ شيعه و يك هيأت اجرايى دوازده نفره به طور رسمى آغاز به كار كرد و روز جمعه 6 ربيع الاول 1389 ه .ق. در جلسهاى با رأى اكثريت اعضاى هيأت شرعى و اجرايى، امام موسى صدر به عنوان رئيس مجلس اعلى انتخاب گرديد. نخست، مدت اين رياست، شش سال تعيين شد ولى بعداً در روز پنجشنبه 29 صفر 1393 به اتفاق آراى هيأت رئيسه، مدت آن تغيير يافت و تا سن 65 سالگى امام موسى صدر، اين مسؤوليت به وى واگذار شد. زيرا وى در اين مدت چهار سال به خوبى كارآيى خود را نشان داد و ثابت كرد كه مجلس اعلى به مديريت وى، بيش از همه مراكز مهم دولتى اعم از رياست جمهورى، نخستوزيرى و
مجلس، عملكرد دارد؛ و اگر چه در ظاهر به شيعيان منسوب است اما در واقع، به فكر همه محرومان و مستمندان لبنان مىباشد.(1)
د: عقيدتى ـ نظامى
چهارمين فعاليت امام موسى صدر در لبنان، ايجاد دو مركز عقيدتى ـ نظامى به نام "حركت محرومين " و "سازمان نظامى اَمَل " بود. در فضايى كه هر كدام از احزاب و تشكلهاى سياسى از يك كشور بيگانه تغذيه فكرى و مادى مىشدند، حركت محرومين براى اولين بار طلسم وابستگى را شكست و با شعار نه شرقى نه غربى در سال 1391 ه .ق. فعاليت خود را آغاز كرد. اين سازمان در تلاش بود تا كمبودهاى فكرى، فرهنگى، اعتقادى و اخلاقى جوانان را در حد توان تأمين نمايد و آنان را با معارف عميق اسلامى آشنا سازد. از اين رو بهطور هفتگى و ماهانه، كلاسهاى متنوعى تشكيل مىداد و از وجود عالمان روشن ضميرى همچون سيد محمد حسين فضل اللّه، شيخ مهدى شمسالدين، امام موسى صدر و شهيد دكتر مصطفى چمران جهت روشنگرى جوانان بهره مىگرفت. كم كم فعاليت حركت محرومين رو به گسترش نهاد و تمام روستاها و شهرهاى جنوب لبنان را فراگرفت. مردم در مقابل دفاتر اين جنبش صف مىكشيدند و در آن ثبت نام مىكردند. در مدّت اندكى، فعاليت آن از منطقه جنوب فراتر رفت و در شهرهاى بزرگ و بخصوص پايتخت، شيفتگان بسيارى پيدا كرد.
پس از چهار سال كه در «حركت محرومين» جوانان بسيارى تربيت اسلامى و انقلابى شدند و زمينه آموزش نظامى آنها كاملاً آماده شد، امام موسى صدر در يك حركت نوين ديگر در تاريخ هفتم محرم 1395 ه .ق. طى يك سخنرانى پرشور و حماسى به مناسبت قيام امام حسين عليهالسلام از تأسيس «سازمان نظامى اَمَل» خبر داد.
در آن زمان، اغلب احزاب و گروههاى سياسى براى خود نيروهاى مسلح داشتند ولى به دليل نداشتن انگيزه و آرمان مذهبى، در برابر تهديدات خارجى از كارآيى لازم برخودار نبودند. بدين ترتيب امنيت مرزهاى كشور لبنان به آسانى آسيبپذير مىشد. بلكه خود اين نيروهاى مسلح چون هر كدام به يك كشور خارجى وابسته بودند، بزرگترين عامل گسترش ناامنى و درگيريهاى قومى، قبيلهاى، دينى و مذهبى به شمار مىآمدند.
سازمان نظامى اَمَل به خاطر ايجاد امنيت داخلى و خارجى كشور لبنان وارد عمل شد و در اين مسؤوليت خطير، موفقيت چشمگيرى به دست آورد؛ به طورى كه مورد خشم و كينه دشمنان واقع شد. اين مركز نظامى در مرحله نخست با هفتاد نفر از جوانان مدرسه صنعتى جبل عامل و «حركت محرومين» در دهكده «يمونه» در حومه بعلبك آغاز به كار كرد و بعد از مدتى با همكارى و توافق سازمان فتح فلسطين به مركز بزرگ آموزش ديگرى به نام «عين النبيه» انتقال يافت.(1) فعاليت اين سازمان به مدت هفت ماه سرّى بود؛ اما در روز 14/4/1354 ه .ق هنگام آموزش مين ضد تانك ناگهان يكى از مينها منفجر شد و تعداد 27 نفر از بهترين جوانان به شهادت رسيدند. اين واقعه سبب آشكار شدن فعاليت سازمان اَمَل گرديد. پس از اين حادثه، پايگاه «عين النبيه» تعطيل شد و مركز آموزش به محل ديگرى به نام «جَنَتا» تغيير مكان داد و همچنان به آموزش و تربيت نيروى كار آمد نظامى ادامه داد.
از سوى ديگر، چون با توسعه قدرت نظامى شيعيان، گروهها و سازمانهاى سياسى، موجوديت خود را در خطر نابودى مىديدند، هر كدام با دولت لبنان دست همكارى دادند و از هر سو با روشهاى گوناگون در پى تضعيف اين نهاد نظامى برآمدند.
زمينههاى فتنه
در ماجراى سپتامبر سياه 1970م برابر شهريور 1349، پانزده هزار فلسطينى در اردوگاه خود واقع در اردن به خاك و خون غلطيدند و باقى مانده آنها از آن كشور فرار كردند و به لبنان پناه بردند. در اين هنگام، شيعيان جنوب به توصيه امام موسى صدر از آنان استقبال نمودند. خانه، زمين و پايگاه در اختيار آنان گذاشتند و به حمايت از فلسطين، راهپيمايى و تظاهرات به راه انداختند. در مدت كوتاهى، آنان در خاك لبنان سروسامان يافتند؛ به طورى كه از طريق خاك لبنان برضد اسرائيل غاصب دست به عمليات پراكنده نظامى زدند. به علاوه، نزديكى فلسطينيان مسلمان با شيعيان جنوب لبنان به رهبرى امام موسى صدر موضوعى بود كه هم وحشت اسرائيلىها را دو چندان كرد و هم دولت لبنان و احزاب سياسى را به هراس و اضطراب افكند.
اين گروهها با همكارى دولت وقت لبنان و با هدايت و پشتيبانى غيرمستقيم اسرائيل، يك جبهه متحد تشكيل دادند تا با قتل و غارت شيعيان و ايجاد رعب و وحشت، همچنان سلطه خود را بر آنان حفظ كنند. اين بود كه به بهانههاى مختلف، شعلههاى جنگ داخلى به صورت درگيريهاى فرقهاى، دينى و مذهبى در كشور زبانه كشيد. يكى ديگر از عوامل مهم اين جنگهاى داخلى، تجزيهى لبنان بود كه رهبران احزاب سياسى آرزوى آن را داشتند. سردمداران حزب كتايب (فلانژيستها) كه مزدوران آشكار اسرائيل در لبنان بودند، تصميم گرفته بودند در بخش مسيحى نشين شمال لبنان حكومتى مارونى تشكيل دهند و اسرائيل نيز به شدت از آن حمايت مىكرد. بعضى احزاب چپ به رهبرى «كمال جنبلاط» هم در صدد برقرارى حكومت كمونيستى در جنوب لبنان بودند كه دولت شوروى در مقابل اشغال دو بندر «صور و صيدا» وعده همكارى و حمايت به آنان داده بود. بنابراين هدف دشمن در مرحله نخست سركوب شيعيان به رهبرى امام موسى صدر و در مرحله بعد، تجزيه كشور لبنان بود و براى رسيدن به اين دو هدف مهم، به انواع و اقسام آشوب و جنگ دست مىزد.
در اينجا شمارى از آن فتنهها را مرور مىكنيم؛ زيرا به گفته شهيد بزرگوار دكتر مصطفى چمران «تا كسى در گرداب حوادث لبنان قرار نگيرد نمىتواند عمق حركت امام موسى صدر را درك كند.»(1)
قتل عام ارتش
در سال 1973م برابر 1352 ش چند نفر از افراد «جبهه خلق» به رهبرى جرج حبش، بمبى را در فرودگاه بيروت كار گذاشتند كه قبل از انفجار، كشف شد و اين افراد دستگير و زندانى شدند. جبهه خلق، آزادى آنان را خواستار شد؛ اما دولت لبنان از آن امتناع ورزيد. در مقابل، افراد اين جبهه، يك افسر و يك سرباز ارتش لبنان را به گروگان گرفتند و آنها را به اردوگاهى در «صبرا»منتقل كردند. به دنبال آن، ارتش لبنان با استفاده از توپخانه، اردوگاههاى فلسطين در «صبرا» را زير بمباران شديد قرارداد و از هوا و زمين به مدت چهارده روز اين حملات را ادامه داد. در اين هنگام، ارتش سوريه به خاطر دفاع از فلسطينيان و مردم جنوب، وارد لبنان شد و چند شهر را به تصرف خود در آورد. درست در همين موقع، اسرائيل از فرصت استفاده كرد و به جنوب لبنان حمله ور شد.
هر چند اين فتنه را در ظاهر يك سازمان فلسطينى به وجود آورده بود، اما امام موسى صدر به نفع توده مردم فلسطين و به مصلحت كل مسلمانان وارد عمل شد. نخست با صدور اعلاميهاى به ارتش لبنان هشدار داد كه اگر به بمباران ادامه دهند، با آنها مقابله به مثل خواهد كرد. ثانياً از رهبران مذهبى درخواست كرد تا كميتهاى براى دفاع از فلسطين تشكيل بدهند. سپس با حافظ اسد، رئيس جمهور وقت سوريه، تماس گرفت و او را قانع كرد كه نيروهايش را از لبنان خارج كند. بدين سان با فشارهايى كه بر طرفين وارد آورد، موفق شد ميان دولت لبنان و مبارزان فلسطين آتش بس برقرار بكند و توجه همگان را به سوى دشمن مشترك سوق دهد.
بدنام كردن فلسطينيان
در سال 1974 م برابر 1353 ش براى اولين بار موضوع فلسطين مىخواست در سازمان ملل مطرح شود كه البته به نفع فلسطينيان بود. بدين خاطر دستگاههاى اطلاعاتى اسرائيل سخت در تكاپو بودند اوضاع را به هم بريزند و فلسطينيان را آشوبگر جلوه بدهند و مانع شركت رهبران فلسطينى در اين اجلاس شوند. آنها توطئه چيدند تا مسيحيان و فلسطينيان را بر ضد هم بشورانند و به جان هم بياندازند. يك ماه قبل از تشكيل جلسه، مزدوران حزب كتايب (فلانژيستها) يازده فلسطينى را در حومه بيروت (دكوانه) به قتل رساندند و زمينه را براى آشوب و تشنج كاملاً آماده ساختند. در اين هنگام، ياسر عرفات دست به دامن امام موسى صدر شد. او با يك اقدام شجاعانه، با پيرجميل، رهبر كتايب، تماس گرفت و بدين طريق آرامش به منطقه بازگردانده شد. يك ماه بعد در مجمع عمومى سازمان ملل متحد براى اولين بار ملت فلسطين از طرف 105 كشوردر مارس 1975 مطابق سال 1354 ش. مردم صيدا به رهبرى «معروف سعد» براى دفاع از ماهيگيرانى كه حقوقشان توسط يك شركت آمريكايى پايمال شده بود، تظاهرات بزرگى به راه انداختند. فتنهانگيزان فوراً دست به كار شدند و معروف سعد را در ميان راهپيمايى به شهادت رساندند. چون گلوله از سوى نيروهاى نظامى ارتش تيراندازى شده بود، سبب درگيرى شديد مردم با نيروهاى ارتش گرديد. در اين ميان، فالانژيستها هم به بهانه طرفدارى از ارتش به كشتار دستهجمعى مردم پرداختند. اين كشتار به قدرى وسيع و هراسناك بود كه همه شخصيتهاى ملى، سياسى و مذهبى را از ميدان بدر كرد و جرأت اظهار وجود را از آنان گرفت. مردم نيز به تبع از آنان وحشت زده شدند و صحنه را ترك گفتند.
در اين ميان، امام موسى صدر تنها شخصيتى بود كه با حضور به موقع در تشييع جنازه «معروف سعد» به مردم دل و جرأت بخشيد. او در ضمن سخنرانى خود در اين مراسم به ارتش گفت: «... ارتش بايد نگهبان مردم و مدافع وطن باشد و از مرزهاى كشور پاسدارى كند. ولى اگر قرار است گلولهاى كه بايد در مرزهاى جنوب به سينه اسرائيلى فرورود، مبارز ملى و آزاد مرد لبنان «معروف سعد» را به خاك و خون بكشد و اگر قرار است ارتش آلت دست طايفهاى خاص و يا عدهاى مصلحت انديش شود، بهتر است چنين ارتشى براى هميشه نابود گردد...»(1)
حمله شجاعانه امام موسى صدر به ارتش، دوباره ابتكار عمل را به دست وى داد، مردم را به صحنه كشاند، توطئهى دشمنان مبنى بر خارج كردن مردم از صحنه را هم خنثى كرد و در نهايت آرامش به كشور بازگشت.
فاجعه عين الرّمانه
هنوز اندكى از آرامش نسبى نگذشته بود كه همه احزاب به سركردگى فالانژيستها مأمور به تجهيز و تحريك شدند. بيدرنگ كشتىهاى پر از سلاح به سمت لبنان سرازير گرديد و در اختيار آنان قرار گرفت. تبليغات شديد ضد اسلامى و ضد فلسطينى نيز همه جا را فراگرفت. مسلمانان متهم به قتل و غارت شدند و مردم جنوب لبنان به خاطر حمايت از فلسطين، بى وطن و خائن لقب گرفتند. جنگ سرد به اوج خود رسيد و لبنان براى انفجار آماده شد. هدف روشن بود. آنها مىخواستند يك بار ديگر پاى فلسطين را به ميدان بكشند و بهانه به دست اسرائيل بدهند و با كشتار دسته جمعى فلسطينيان، نام اين كشور اشغال شده را براى هميشه از صفحات تاريخ محو نمايند.
روز يكشنبه 13 آوريل 1975، مطابق 24/1/1354 ش، نزديك ظهر، ناگهان فاجعه دردناكى به وقوع پيوست. يك اتوبوس حامل سرنشينان مسلمان لبنانى و فلسطينى
هنگام عبور از جلوى كليساى كتائبى در عين الرمانه مورد هجوم وحشيانه آنان قرار گرفت و مسافران آن همه قتل عام شدند. چندين ساعت پيكر آنان بر روى زمين ماند و اين سبب تحريك شديد احساسات مسلمانان شد. در اين هنگام، احزاب چپ كه همواره آتش بيار معركه بودند، براى انتقام جويى وارد ميدان شدند و دوباره آتش تمام عيار جنگ مذهبى و فرقهاى شعلهور گرديد.
امام موسى صدر همه نفوذ و قدرت خود را بهكار گرفت و طرفين را به قبول آتش بس راضى كرد. بعد، با فشارهاى سياسى و اخلاقى توانست طرفين را به پاى ميز مذاكره بكشاند و آتش بس را به صلح پايدار تبديل نمايد. حتى حزب فالانژيستها را در تنگنا گذاشت براى جنايتى كه مرتكب شدند به طور رسمى عذرخواهى كنند و چهارده نفر از عاملان حمله به اتوبوس را هم تحويل محاكم قضايى دهند. رهبران احزاب چپ در ابتدا نمىپذيرفتند و همچنان خواستار جنگ بودند ولى چون در مقابل اقدامات صلح جويانه امام موسى صدر نمىتوانستند بايستند، بناچار مفاد قرارداد صلح را پذيرفتند. كمال جنبلاط، يكى از رهبران احزاب چپ، هنگام خروج از جلسه به امام موسى صدر مىگويد «تو خيلى محبوبيت دارى! شهرت خوبى دارى! ولى اگر بخواهى شهرت نيك تو همچنان پايدار بماند، بايد دم از جنگ بزنى نه صحبت از صلح كنى.» امام موسى صدر در پاسخ مىگويد «من به دنبال شهرت شخصى نيستم، بلكه به خاطر مصلحت مردم بدبخت تلاش مىكنم.»(1)
گفتنى است كه اين آتش بس تقريباً هجده بار از جانب طرفين شكسته شد و در نهايت با تلاشها و از جمله با اعتصاب غذاى طولانى امام موسى صدر تبديل به صلح گرديد.(2)
كشتار شناسنامهاى
آخرين مورد از ماجراى غمانگيز آتش بس كه شكسته شد، به كشتار شناسنامهاى منتهى گرديد. احزاب چپ و راست براى اين كه جنگ را به ميان توده مردم سرايت دهند، در بخش مسلمان نشين، افراد مسيحى را مىكشتند و در قسمت مسيحىنشين، مسلمانان را به قتل مىرساندند. مسيحيان براى حفظ جان خود مجبور بودند به احزاب راست، مانند كتائب پناهنده شوند و از آنها اسلحه دريافت كنند و مسلمانان هم براى همين منظور به سوى احزاب چپ روى آورند. شعلههاى فتنه و جنگ مذهبى در سرتاسر لبنان به طور بىسابقهاى زبانه مىكشيد.
امام موسى صدر با توكل بر خدا و خلوص نيّت وارد ميدان شد، به شهرهاى مختلف لبنان مسافرت كرد و با شركت و سخنرانى در جلسات و اجتماعات مسلمانان و مسيحيان، ضمن افشاى توطئههاى دشمنان، آنان را در مقابل دشمن مشترك به وحدت ملى دعوت كرد. او در شهر بعلبك كه مركز مهم و بزرگ درگيريهاى قومى و مذهبى بود، پس از افشاى دسيسههاى دشمنان، خطاب به مردم گفت: «...اگر در بيروت پسر مرا بكشند اجازه نخواهم داد كه در بعلبك يك مسيحى بىگناه كشته بشود؛ چرا كه اين دو هيچ ارتباطى با هم ندارند و هر دو به دست دشمنان اين ملت به خاك و خون كشيده مىشوند...»(1)
امام موسى صدر اگر چه در اين تلاش به موفقيت خوبى دست يافت اما احزاب چپ و روزنامههاى وابسته به آنان همين جمله او را بهانه قرار دادند و امام موسى صدر را متهم نمودند كه او دست نشانده و طرفدار مسيحيان است. ولى او هرگز خسته و نااميد نشد و براى توقف برادركشى و برقرارى آرامش و قطع ايادى مزدور چپ و راست، دست به يك اقدام كمنظير زد. روز جمعه 17 جمادى الثانى 1395 برابر 27 ژوئن 1975، در مسجد عامليه بيروت، اعلام اعتصاب غذاى نامحدود كرد و در ضمن يك بيانيه تاريخى، خواستههاى خود را در چند مورد به شرح زير اعلام نمود و تهديد كرد تا تحقق كامل موارد بيانيه، به اعتصاب غذاى خود ادامه خواهد داد:
1 ـ ختم خونريزى و قبول آتش بس از طرف همه نيروها.
2 ـ قبول «حكومت صغير» بدون شركت احزاب چپ و راست.
3 ـ ايجاد كميته تحقيق جهت بررسى جنايات مجرمان و كيفر آنها.
4 ـ تأسيس كميته تحقيق جهت بررسى خسارات وارده به مردم و جبران آنها.
5 ـ تشكيل كميته رسيدگى به خواستههاى محرومان.
وقتى گروههاى مختلف مردمى خبر اعتصاب را شنيدند فوج فوج به استقبالش آمدند و به او پيوستند. هزاران نفر از شهرهاى بزرگ مانند بعلبك به سوى بيروت سرازير شدند تا به امام موسى صدر ملحق شوند. بدانديشان فروش بنزين در پمپ بنزينها را ممنوع كردند، راديو دولتى، بيروت را ناامن اعلام كرد و به طور مرتب از درگيريهاى خيابانى در آن شهر خبر داد. ولى بهرغم همه اين تبليغات، مردم حمايت همه جانبه خود را از حركت ابتكارى امام موسى صدر بيان داشتند. روز دوم اعتصاب، مسيحيان با صدور بيانيههايى، حمايت خود را از حكومت صغير پيشنهادى امام موسى صدر اعلام نمودند. بسيارى از مسيحيان در كليساهاى خود دست به اعتصاب غذا زدند؛ به طورى كه تعداد زيادى از مسلمانان در كليساها حاضر شدند و به اعتصاب آنها پيوستند. روز سوم شخصيتهاى بزرگ مسيحى در مسجد عامليه به حضور امام موسى صدر شتافتند. اغلب بزرگان لبنان، سياستمداران، مفتى حسن خالد (رهبر اهل سنت) ياسر عرفات، و آقاى خَدّام، وزير امور خارجه سوريه به عنوان حمايت از وى در مسجد عامليه حضور يافتند.
در ايام اعتصاب، مردم در اطراف مسجد با شور و حال عجيبى اجتماع مىكردند و امام موسى صدر براى آنان سخنرانى مىكرد. در ضمن سخنرانى، احزاب چپ و راست بىهدف، تيراندازى هوائى و زمينى مىكردند. فالانژيستها با شليك گلولههاى خمپارهانداز سعى مىكردند صداى بيدار كننده امام موسى صدر به گوش اجتماع كنندگان نرسد. احزاب چپى (كمونيستهاى مسلمان) با شايعه پراكنى و فضاسازى، وى را ترسو قلمداد مىكردند و مىگفتند «تو كه تا ديروز شعار «السلاح زينة الرجال» سر مىدادى، پس چگونه امروز در كنج مسجد خزيدهاى و دم از صلح مىزنى؟!» اما در نهايت، خلوص او اثر نهايى خود را گذاشت. نيروهاى مردمى اعم از شيعه، سنى و مسيحى به مرد صلح و دوستى و امنيت پيوستند. وقتى خشم عمومى آشكار گرديد، ناگزير دولت تسليم خواستههاى امام موسى صدر شد و زمينه تشكيل حكومت صغير پيشنهادى وى را آماده كرد.
روز چهارم، امام موسى صدر دست از اعتصاب غذا كشيد و طى پيامى تشكرآميز براى مردم نوشت «...من اراده كردم و در مسجد به اعتصاب نشستم تا به مردم لبنان و همه دنيا ثابت كنم در اين كشور، يك سلاح مهم ديگر وجود دارد كه از سلاح كشت و كشتار و خونريزى به مراتب كارسازتر و برندهتر است و آن سلاح ايمان، سلاح وجدان و سلاح بيدارى است؛ سلاحى كه اكثر مردم و طن دوست و شرافتمند لبنان به آن مسلح هستند...»(1)
فاجعه زَحله
دسيسههاى دشمنان پايانى نداشت. آنان به سادگى حاضر نبودند مردم لبنان را در امنيت و آرامش ببينند. از كوچكترين فرصت، بزرگترين بهره بردارى را در جهت دامن زدن به آشوب و قتل و غارت مىكردند. روز شنبه 20 ژوئيه 1975 برابر 10 رجب 1395، در يكى از قهوهخانههاى شهر «زحله» ميان يك مسلمان و چند مسيحى نزاعى در گرفت و مرد مسلمان به قتل رسيد. دادگاه بعد از بررسى اوضاع، دو متهم به قتل را بازداشت كرد. مسيحيان شهر به اين بازداشت اعتراض داشتند و حمله بردند و آنها را از بازداشتگاه آزاد كردند. مسلمانان خشمگين نيز وارد معركه شدند و دوباره درگيرى و زدوخورد آغاز گرديد. خيلى سريع، كشت و كشتار به شهرهاى بزرگى مانند طرابلس و بيروت كشيده شد .حزب كتائب از فرصت سوء استفاده كرد و در سطح وسيعى اقدام به شيعهكشى نمود. اين فتنه حدود ده روز طول كشيد. در اين مدت، بيش از دويست نفر فقط سربريده شدند. شهيد دكتر مصطفى چمران از جمله كسانى بود كه از اين سربريدن به طور معجزه آسايى نجات يافته بود. اين حادثه ناگوار هفت هزار كشته و بيست هزار زخمى به جاى گذاشت و لبنان در آستانه سقوط قرار گرفت.(1)
باز تنها كسى كه در بين مسلمانان و مسيحيان و شخصيتهاى سياسى، مذهبى و فرهنگى مىتوانست حرف آخر را بزند امام موسى صدر بود. او پس از مشورت با رشيد كرامى، نخست وزير وقت كه اخيراً با پشتيبانى امام موسى صدر به اين مقام رسيده بود، بر صفحه تلويزيون ظاهر شد و سخنرانى محبتآميز خويش را با تلاوتى از قرآن و انجيل آغاز كرد و با تكيه بر سخنان حكمتانگيز امام على عليهالسلام در نهجالبلاغه، ضرورت برقرارى صلح و وحدت ميان مسلمانان و مسيحيان را تشريح نمود و نقش سوداگران خيانتكار بين المللى را در اين غائله يادآور شد. بيانات او تأثير بسزايى در دل آحاد ملت گذاشت. بعد از آن همه خرابى و خونريزى كه اغلب در اثر تحريك دشمنان رخ داده بود، طرفين تصميم به پايان جنگ گرفتند و فرداى آن روز، صلح و آرامش بر لبنان سايه افكند.
حمايت ديرينه از فلسطين
هدف دشمنان از اين درگيريها اين بود كه مسلمانان، مسيحيان و بويژه فلسطينيان را به جان هم اندازند و زمينه «تصرف نيل تا فرات» را هر چه زودتر فراهم كنند. امام موسى صدر از همه اين ترفندها آگاهى داشت. او همواره در تلاش بود كه فلسطين را از اين فتنهها دور نگه دارد. به همين سبب، خود و مبارزان شيعه را سپر بلاى آنان قرار مىداد و فرصتها را از دست دشمنان مىگرفت. اگر چه اين فداكارى براى شيعيان گران تمام مىشد و شهداى زياد و خسارت مادى بسيارى را تحمل مىكردند، اما به زودى غبار تحريف را از سيماى مظلوم شيعيان كنار زد و نشان داد كه شيعيان بهترين و دلسوزترين حاميان فلسطينيان هستند و در اين راستا از جان و دل مايه مىگذارند.
امام موسى صدر همواره به سرنوشت فلسطين مىانديشيد و در هر محفلى كه فرصت مىكرد، داد سخن سر مىداد كه «ما بايد مسأله فلسطين را بدون شرمسارى و يا ترس به عهده بگيريم و در اين راه از دادن قربانى نهراسيم.»(1) او مسأله فلسطين را در سطح بسيار گسترده مطرح مىكرد و مىگفت: «... تلاش براى آزادى فلسطين، تلاش براى آزادى مقدسات اسلامى و مسيحى و تلاش براى آزادى انسان است. همچنين تلاشى است براى جلوگيرى از آلوده شدن نام خداوند در روى زمين؛ زيرا صهيونيسم با رفتارهاى خود، نام خداوند را آلوده مىسازد...»(1)
فصل سوم
ويژگىهاى اخلاقى
و تفكرات
امام موسى صدر از قدرت بالاى سياسى و مذهبى برخوردار بود و بر قلوب ميليونها شيعه و سنى و مسيحى در كشورهاى مختلف حكومت مىكرد. برخى از شخصيتهاى بزرگ و معروف دنيا مانند جمال عبدالناصر در برابرش فروتنى مىكردند و بارها آقاى شارل حلو، رئيس جمهور لبنان درب ماشين وى را باز كرده بود تا امام موسى صدر با احترام ويژه سوار اتومبيل خويش شود.(1) اما او هنوز در نظر خود، همان طلبه ساده نجف و قم بود. در رفتارش مشاهده نمىشد كه وى رئيس اعلاى شيعيان لبنان است و آن همه عاشق و جان باخته دارد.
او در اوج قدرت سياسى و اجتماعى، به همسر و فرزندان خود در امور خانه كمك مىكرد و در بعضى مواقع، پخت و پز و شستشوى لباس و حتى جارو كردن منزل را خود انجام مىداد. در زندگى، از كمترين امكانات بهره مىگرفت وبيشترين بهره را از خود به يادگار مىگذاشت. او در سالهاى اول اقامت خود در لبنان براى رفت و آمد، تاكسى سوار مىشد. بعد چون سفرهايش زياد شد، يك فولكس واگن تهيه كرد كه رانندگى آن را شخصى به نام ابوعلى حجازى برعهده داشت. امام موسى صدر هر روز با اين خودرو از روستاهاى جنگ زده جنوب ديدن مىكرد. او قامت بلندى داشت و با زحمت در ماشين كوچك فولكس واگن جاى مىگرفت. روزى رانندهاش به وى پيشنهاد كرد تا خودرو بزرگترى تهيه كند اما وى قبول نكرد و گفت «...اگر از ماشين بزرگتر استفاده كنم، مردم احساس كوچكى و حقارت خواهند كرد. ما روحانيون بايد كارى بكنيم كه مردم با دل و جان از ما استقبال كنند، نه با چشم و زبان...»(1)
تواضع و بزرگ منشى
بزرگوارى و خضوع و خشوع امام موسى صدر چيزى نبود كه از ديد كسى مخفى بماند. او نه تنها با دوستان و همراهان، بلكه در همه جا و با همه كس اين خلق و خوى محمدى صلىاللهعليهوآله را از خود بروز مىداد. شيخ اديب حيدر يكى از همكاران وى مىگفت «يكى از خصوصيات بارز امام موسى صدر تواضع وى بود. در تمام اين سالها كه در بقاع، خدمتشان مىرسيديم، حتى يك بار هم احساس نكرديم كه زير سيطره ايشان هستيم. همواره حس مىكرديم كه امام نيز يك نفر مثل خود ماست. يعنى برخورد ايشان به گونهاى بود كه هيچ كسى احساس كوچكى و حقارت نمىكرد...»(1)
رانندهاش آقاى ابوعلى حجازى مىگفت: «...همواره به من تأكيد مىكرد كه هر گاه ديدى مردم محبت كردند و به استقبال ما آمدند، ماشين را حداقل در فاصله صد مترى آنان متوقف كن تا من پياده شوم و چند قدمى به استقبال آنان بروم و آن گونه كه شايسته خودشان است بهايشان احترام كنم. اين مردم ولى نعمت ما هستند. خداوند آنان را دوست دارد... آقاى حجازى افزود: او هيچگاه از موضع تكبر با مردم برخورد نكرد. روزهايى كه به دمشق مىرفتيم مكرر اتفاق مىافتاد كه به ما مىگفت نوبت من است و خودش ناهار و چايى را آماده مى كرد. اگر در رفتار ما ذرهاى غرور يا تكبر مىديد شديداً متأثر مىشد، به گريه مىافتاد و مىگفت: من اينطور نمىخواهم... من نمىتوانم در پيشگاه خداوند جوابگو باشم. برويد با خودتان خلوت كنيد. از خداوند طلب استغفار كنيد تا غرور شما را نگيرد...»(2)
عفو فريب خوردگان
چند نفر از جوانان شيعه، عضو حزب كمونيست (جبهه خلق) به رهبرى جرج حبش، فريب خوردند و مأموريت يافتند تا امام موسى صدر را ترور كنند. آنها با آرپىجى بر سر راه وى كمين كردند. در اين هنگام، يكى از آنها از خواب غفلت بيدار شد و خود را به جوانان اَمَل رساند و جريان را فاش ساخت. جوانان اَمَل منطقه را محاصره و آنها را دستگير كردند و به نزد امام موسى صدر بردند. او با كمال بزرگوارى دستور رهايى آنان را صادر فرمود.(1)
مرحوم شيخ حسين خطيب، يكى از روحانيون لبنان، از مخالفان امام موسى صدر بود. او خود مىگفت: «... من با اين مرد خيلى جنگيدم! بسيار با او مبارزه كردم. اما هر چه بيشتر مبارزه كردم، او بيشتر محبت نمود، بيشتر به ديدنم آمد. آن قدر محبت نمود كه خود شرمنده شدم و حيا كردم...»(2)
يكى ديگر از مخالفان سرسخت وى دانشمند فقيد مرحوم شيخ محمد جواد مغنيه بود كه حملات شديدى را در محافل و روزنامهها عليه امام موسى صدر ابراز مىداشت.(3) ولى او نه تنها كوچكترين عكس العملى در برابر آن روحانى كهنسال از خود نشان نمىداد، بلكه همواره با احترام و عظمت از وى نام مىبرد و در مجالس خود، او را نيز دعوت مىكرد. حتى جهت ديدار به منزلش رفت و هر وقت مشكلى برايش پيش آمد، با تمام نيرو در حل آن كوشيد. طبق يكى از گزارشات ايادى ساواك در بيروت، شيخ محمود فرحات (روحانى) و كامل اسعد (رئيس وقت مجلس لبنان) از مخالفين سرسخت امام موسى صدر به شمار مىآيند؛ اما وى اولى را معاون خود قرار داده و جهت ديدار به منزل دومى مىرود.(1)
شهيد دكتر مصطفى چمران پيرامون اين بعد از شخصيت امام موسى صدر خطاب به وى مىنويسد:
...تو اى محبوب من! رمز طايفهاى و درد و رنج هزار و چهارصد ساله را به دوش مىكشى. اتهام و هجوم و نفرين و ناسزاى هزار و چهارصد سال را همچنان تحمل مىكنى، كينههاى گذشته و دشمنىهاى تاريخى و حقد و حسدهاى جانسوز را بر جان مىپذيرى. تو فداكارى مىكنى. تو از همه چيز خود مىگذرى. تو حيات و هستى خود را فداى هدف و اجتماع انسانها مىكنى؛ و دشمنانت در عوض، دشنام مىدهند و خيانت مىكنند. به تو تهمتهاى دروغ مىزنند و مردم جاهل را بر تو مىشورانند و تو اى امام، لحظهاى از حق منحرف نمىشوى و عمل به مثل انجام نمىدهى و همچون كوه در طوفان، آرام و مطمئن به سوى حقيقت و كمال قدم بر مىبردارى. از اين نظر تو نماينده على عليهالسلام و وارث حسينى... و من افتخار مىكنم كه در ركابت مبارزه مىكنم و در راه پرافتخارت شربت شهادت مىنوشم...»(1)
عبادت و بندگى
يكى از شرايط و اركان امامت و رهبرى در جامعه اسلامى شيعى، عبادت و بندگى است كه در وجود امام موسى صدر به حد اعلا تجلى يافت و او را در زمره انسانهاى كامل قرار داد. يكى از شخصيتهاى برجسته حوزه قم و نجف كه مدتى را با امام موسى صدر همبحث و همدرس بوده، در اين مورد اظهار مىداشت:
... او در زمره عاليه بزرگان روحانيت قرار داشت و از نظر مكارم اخلاقى مشابهاش را تا به حال نديدهام. آنچه را كه در يك روحانى كامل لازم است، من در او ديدهام. حتى در اين اواخر آنقدر در تعبديات كار كرده و جلو رفته بود كه نظير نداشت. او در عين حال كه يك روشنفكر اجتماعى بود، روح متعبد و بالايى داشت.
در خصوصيات آداب و زيارت حرماميرالمؤمنين عليهالسلام طورى رفتار مىكرد كه پيدا بود عاشق اين معانى است. در سفرى كه با پاى پياده از نجف به كربلا براى زيارت مىرفتيم، او حضورى عاشقانه داشت. در وقت دعا و زيارت عاشورا، از همه با حالتر بود. وقت گريه، چشمهايش از شدت زارى سرخ مىشد. در موقع ذكر مصيبت و شعر و نوحه خوانى، نوبت كه به او مىرسيد، با حال جانكاهى در مصيبت اهل بيت عليهمالسلام اشعار فارسى و عربى فصيح مىخواند...(1)
مردم دوستى
امام موسى صدر به مردم كوچه و بازار علاقهمند بود. با اينكه كارهاى زيادى داشت، هميشه براى ديدار مردم وقت مىگذاشت و به ديدار آنها مىرفت. عشق به مردم از چشمان پرفروغش موج مىزد. او مىگفت: «...جاى من اكنون در ميان شماست. پايگاه من در قلبهاى شماست. قدرت من به دستان شماست. حافظ و نگهدار من چشمان شماست. برنامههاى من به دست شما اجرا خواهند شد. هيچ كس و هيچ چيز را در اين دنيا بر شما ترجيح نخواهم داد...»(1)
در مناسبتهاى مذهبى و اعياد بزرگ اسلامى در حالى كه همه شخصيتهاى سياسى و مذهبى لبنان در مراسم رسمى و تشريفاتى حضور مىيافتند، امام موسى صدر مصمم بود تا در ميان مردم مستضعف به ويژه در ميان كودكان يتيم منطقه جنگزده جنوب باشد. وى در اين ايام جهت ديدار با مردم، اوقات ويژهاى اختصاص مىداد و به تك تك روستاهاى مرزى كه زير آتش دشمن قرار داشتند، سركشى مىكرد. لذا مردم عاشق او بودند. راننده وى مىگفت:
...من و محافظ آقا، مرحوم ابوعلى يونس، در تمام اين مراحل ايشان را همراهى مىكرديم. امام در اين گونه بازديدها وارد خانههاى مردم مىشد و چند لحظه در كنار آنها مىنشست. اگر فردى از اهالى روستا در گذشته بود، در مجلس ترحيم وى شركت مىكرد... بسيار پيش آمد كه ناهار يا شام را در همين روستاها و در خانههاى مردم فقير و كشاورز صرف نمود. امكان نداشت كه براى صرف غذا، سرسفرهاى غير از سفره كشاورزان و زحمتكشان روستاها حاضر شود. خيلى راحت سؤال مىكرد «مادر جان! امروز براى ناهار چه چيزى آماده كردهايد؟» به هيچ وجه اجازه نمىداد تا غذايى مرغوبتر تهيه شود. مُصر بود تا از همان غذاى ساده و فقيرانه روستايى استفاده كند. اگر صاحبخانه بر تهيه غذايى مخصوص اصرار مىكرد، امام مىگفت «مادر جان! اگر مرا دوست داريد و راضى نيستيد كه خداوند عذابم دهد، اجازه دهيد از همان غذاى معمول خودتان استفاده كنم...»(1)
امام موسى صدر براى ديدار با خانوادههاى محترم شهدا نيز وقت اختصاص مىداد و به طور مستمر از آنان دلجويى مىنمود و از ايثار و استقامت آنان جان مىگرفت. يكى از اين ديدارها مربوط به خانوادهاى بود كه تنها يك زن شصت ساله از آن مانده بود و بقيه يكى پس از ديگرى در حوادث و بمبارانها و درگيريهاى مختلف به شهادت رسيده بودند. اين زن كه به تازگى آخرين فرزند خود را از دست داده بود وقتى امام موسى صدر در گوشهاى از اتاق بر زمين نشست، جلو او نشست و چند لحظهاى چيزى نگفت؛ اما يك باره شروع به سخن گفتن كرد و با حالت حماسى و صدايى لرزان خطاب به امام موسى صدر گفت «اى امام! تو چرا اردوگاه براى آموزش نظامى زنان تأسيس نكردهاى تا من بتوانم در آن آيين جنگاورى بياموزم و به افتخار شهادت نايل شوم؟»(1)
در ديدار ديگرى از خانوادهاى كه دو تن از فرزندانشان به شهادت رسيده بودند، هنگامى كه پدر خانواده امام موسى صدر را مشاهده كرد، خطاب به او گفت «اى امام! ناراحت مباش. من سه فرزند پسر ديگر دارم كه با زنم و خودم پنج نفر مىشويم و همه آماده شهادت هستيم.»(2)
نگرشهاى ناب
امام موسى صدر در مورد احكام و مسائل و معارف اسلامى، برداشتهاى واقع بينانه داشت و به آفرينش جهان، هم از ديد عارفانه و هم از ديد فيلسوفانه مىنگريست كه همه از مكتب ناب اهل بيت عليهمالسلام سرچشمه مىگرفت. اين انديشهها در ميدانهاى علمى، فرهنگى، سياسى، اجتماعى و حتى نظامى او را سرآمد دوران كرد و در ايفاى مسؤوليتهايش موفق و كارآمد ساخت.
او با بهرهگيرى از آيات قرآن،(1) جهان آفرينش را برپايه حق و عدالت استوارى مىدانست كه همواره به سوى كمال و رستگارى در حركت است. در نگرش او، بازى، بلاتكليفى و بىهدفى در وجود جهان هستى معنا ندارد و چگونگى هستى آنها در نهايت دقت و ظرافت، آشكار مىباشد. بنابراين باطل و ظلم و خيانت هر قدر هم قوى و دامنهدار باشد، باز فناپذير است؛ و آنچه كه مىماند، حق وعدل و حقجويان و عدل پرورانند.(2)
امام موسى صدر با استناد به آيه سىام سوره روم، خلقت انسان را بر اساس دين حنيف مىدانست و اين شالوده را با ثبات مىديد و مىگفت: « ...افراد انسان از نظر اسلام همه خوب و بر فطرت پاك آفريده شدهاند. اگر چه منافع و تأثير و فشار محيط از بروز آثار آن جلوگيرى مىكند و انسان مرتكب ظلم و فساد مىشود؛ ولى باز در همان حالت، اين فطرت پاك، وى را به صلاح و رستگارى دعوت مىكند...»(3)
او براين باور بود كه علاوه بر فطرت انسان، قواى نامرئى بسيارى تحت فرمان مردان بزرگ قرار دارد و در راه تحقق آرمانهاى انسانساز، آنها را يارى مىكند. از اين رو نبايد به خاطر مشكلات و تنهايى از ادامه راه حق و آيين راستين وحشت داشت؛ بلكه بايد در اين راه گام استوار برداشت و استقامت و تلاش از خود نشان داد. امام موسى صدر به حق، اين موضوع را باور كرد و در عمل نيز آن را عينيت بخشيد. او تلاش، اخلاص مداوم، و امدادهاى ناديدنى را به كمك و حمايت خويش برانگيخت و آرمانهاى رهايىبخش خود را در قلوب تودههاى ميليونى مردم محروم ماندگار ساخت.
نوآورى در تبليغ
امام موسى صدر تجربههاى علمى و موفقيتآميز خود را اين چنين بيان مىدارد:
...اين اقدامات تجربهاى است كه اينجانب در مدتى كمتر از دو سال در شهر صور لبنان انجام دادهام و با نهايت وضوح احساس نمودهام در صورتى كه سبك دعوت متناسب با زمان باشد و با توجه به احتياجات روحى مردم و اسلام، جامع و كامل عرضه بشود، اثر بسيار خوبى مىتوان گرفت و همه طبقات حتى عنان گسيختگان و بىخبران، دعوت را مىپذيرند... با نهايت اطمينان عرض مىكنم كه راه براى اداى واجبات و انجام تكاليف كاملاً باز است. همه و همه هر قدر، دور و پرت باشند براى پذيرفتن و عمل به تعليمات عالى دين آماده هستند...، فقط اخلاص، ذوق و ابتكار در اسلوب دعوت و استقامت لازم است...(1)
ضرورت نظم
او در جلسهاى ديگر در اهميت نظم و تشكيلات مىگويد: «... من يك سرباز از جنگ برگشته هستم. محل كار بنده را خداوند متعال در جايى قرار داده كه سينه به سينه در مقابل دشمن هستم و كاملاً تلخىِ كوتاهى كردن را حس مىكنم. به اصطلاح جنگى در خط آتش هستم و ضربتهاى شكننده و خورد كننده دشمنان اسلام را از نزديك لمس مىكنم...»(2)
و در ادامه اين بحث با تمسك به آيه 7 و 8 از سوره الرحمن (و السماء رفعها و وضع الميزان اَلاّ تطغوا فىالميزان) به نظم و برنامهريزى كلان تأكيد كرده و مىگويد:
... چرا خداوند ما را به رعايت عدل و نظم در اين آيه دعوت مىكند؟ براى اين كه دنيا براساس نظم پايه گذارى شده است و ما هم اگر بخواهيم فرزندان اين دنيا باشيم، اگر بخواهيم زنده باشيم، اگر بخواهيم فعاليّت و تلاشمان به ثمر برسد، بايد منظم كاركنيم. بَلْبَشو (هرج و مرج) و بى نظمى، جز فنا در اين دنيا نتيجه ندارد. زيرا ما در دنيايى زندگى مىكنيم كه همه چيزش منظم است. از آيات زيادى استفاده مىشود كه دنيا بر اساس حق و عدل و انضباط و نظم استوار است. اگر كسى بخواهد در اين دنيا بىنظمى بكند، به نتيجه نمىرسد...(1)
هنر و تمدن اسلامى
وى در مورد فرهنگ، هنر و تمدن اسلامى حرفهاى زيادى دارد. او موضوعاتى از قبيل يكتاشناسى، ابديت و جاودانگى، فراگيرى و هماهنگى، وسعت نظر، واقعنگرى، و تحرك و سازندگى را از جمله ويژگىهاى بارز فرهنگ اسلامى مىشمارد(2) و پيرامون ادبيات و هنر اسلامى مىنويسد: «...هنر و ادبيات اسلامى كه جزيى از ادبيات و هنر مشرق زمين مىباشند، از نظر غناى فكرى و زيبايى فرهنگ عاميانه، از ذخاير ادبيات و هنر جهان هستند و بعضى از ادبا و هنرمندان جديد امثال شاعر اسپانيايى (مكائيل او نامونو) و شاعر آلمانى (گوته) از آن الهام گرفتهاند؛ و تأثير فراوانى را كه هنر اسلامى در معمارى، نقاشى و تصويرگرى دارد، هرگز نمىتوان فراموش كرد...»
هنر، نزد مسلمانان از مفهوم «ان اللّه جميل و يحب الجمال» و زيبايى عمومى كه در سراسر جهان هستى تجلى كرده، سرچشمه گرفته است. ما در جامعه اسلامى، هنرهاى زيبايى را ملاحظه مىكنيم كه در خانهها، در مساجد، روى شمشيرها و غلافهاى آنها، در كتابها و جلد آنها، در بازار و معابر عمومى به طور وسيعى جلوه نموده و هيچگاه به طبقه ممتازى اختصاص نيافته و سبب رفاه دسته معدودى نشده است. با مختصر مطالعهاى در آثار و بناهاى تاريخى، مساجد، بازارها و خانههاى قديمى كه در بلاد اسلامى وجود دارد، به هنر نمايى مسلمانان پىخواهيم برد.(1)
تهاجم فرهنگى
امام موسى صدر در سال 1341 ش در «انجمن ماهانه دينى» خطر هجوم فرهنگ را هشدار مىدهد و با طرح مباحثى، از يك استعمار جديد به نام «استعمار فكرى» نام مىبرد و آن را خطرناكتر از استعمار سياسى، نظامى و اقتصادى ارزيابى مىكند و مىگويد:
ملتى كه اصالت فكرى خود را از دست داد، نجات از اين انحراف فكرى و استعمار عقيدتى برايش سخت و آثار آن بىنهايت عميق و خطرناك است... اين حقيقت با كمال تأسف در بين مسلمانان به شكل وحشتآور و عجيبى وجود دارد؛نويسندگان، گويندگان، مبتكران و مردم عادى ما، در مسائل اجتماعى و حتى اخلاقى و تربيتى، از سبك فكر غيراسلامى پيروى مىكنند. در چارچوبه نظريهها و حتى الفاظ دانشمندان غرب گرفتار شدهاند و از مطالعه نظريات و پيشنهادهاى اسلامى حتى به عنوان يك نظريه، امتناع مىورزند.
راستى جاى حيرت است مردمى كه داراى يك سلسله ايدهها و افكار ارزنده باشند، ولى در مقام عمل نه تنها از اين نظريهها پيروى نكنند، بلكه آن افكار و تئورىها را حتى به صورت بحث و مطالعه در نظر نگيرند.(1)
ريشه عقب ماندگىها
او ضمن تأييد برخى از صاحب نظران كه علل عقب ماندگى مسلمانان را در سه محور: «كسالت و تنبلى»، «دروغگويى»و «استعمارزدگى» قرار دادهاند به ريشه اصلى اين امور مىپردازد و مىگويد «علت اين كه مسلمانان تنبل شدند چه بود؟ چه چيزى سبب شد كه آنان به رذائل اخلاقى مانند دروغگويى روى آوردند؟ به چه دليل پاى استعمارگران به اين راحتى به جامعه بزرگ اسلامى باز شد و مسلمانان مورد بهرهكشى و استعمار واقع شدند؟»
امام موسى صدر پس از طرح اين سؤالها، بحث جامعى را ارائه مىدهد و در نهايت به اين نتيجه مىرسد كه علت اصلى عقب ماندگى مسلمانان، عدم يك تشكيلات منسجم رهبرى و حكومتى در جهت هدايت و تربيت صحيح آنان است. در زمان پيامبر با توجه به بعد رسالت، امامت و رهبرى آن حضرت، اين حكومت و تشكيلات به وجود آمد و انسانهاى بسيارى تربيت اسلامى يافتند و از نظر اخلاقى به مقامات والايى رسيدند و جامعه اسلامى به رشد و بالندگى گام نهاد. از مجموع بحثهاى امام موسى صدر در اين خصوص پيداست كه وى تشكيل يك حكومت دينى جهت هدايت و رهبرى مسلمانان را كاملاً ضرورى مىداند؛ چنانكه خود در عمل به اين مباحث تا حدودى وجود خارجى بخشيد و حكومتى را تحت عنوان «مجلس اعلى شيعيان لبنان» در آن كشور بنيان كرد.
ايمان مطلوب
او در زندگى سياسى و اجتماعى، گرفتار برخى افراد كوتهبين و كج انديش بود كه در نگاه آنان دخالت در سياست و رسيدگى به گرفتارى مردم، نشانه ضعف ايمان و بىتقوايى براى يك عالم دينى به شمار مىآمد. اما او با استقامت در برابر همه آنها ايستاد و از مبانى و انديشههاى خود اين چنين دفاع كرد:
در مورد ما مىگويند كه سيد موسى از حد خود خارج شده و بر اوست كه به ايمان و نماز وغيره بسنده كند. بسيار خوب، من به ايمان به خدا اكتفا خواهم كرد؛ ولى واقعاً ايمان به خدا چيست؟ ايمان به خدا آن چيزى نيست كه تخت و تاج حكومت ظالمان را حفظ كند، مردم را ساكت گرداند و آنها را به صبر و آرامش دعوت نمايد.
ايمان در منطق قرآن عبارت است «ارأيت الذى يكذب بالدين فذلك الذى يدع اليتيم و لايحض على طعام المسكين»(1) ايمان به خدا در واقع آن چيزى است كه مانع شود انسان در مقابل ناراحتى ديگران احساس بىتفاوتى كند. كسى كه شب را به صبح برساند و همسايهاش گرسنه باشد به خداوند و روز قيامت ايمان نياورده است. اين آن ايمانى است كه ما نمىفهميم.(2)
نماز مقبول
در نگاه امام موسى صدر، زهد، تقوا، صبر وغيره هر كدام معناى واقعى خود را داشت و هيچ وقت اين واژههاى ارزشمند وسيله كسب و كار و مورد سوء استفاده واقع نمىشد. او هميشه سعى داشت تا غبار تحريف از چهره اين الفاظ مقدس بزدايد و آنها را در جايگاه واقعى خود قرار دهد. از اين رو، وى در باره نماز مىگفت: «برادران! چه نمازى مقبول خداوند است؟ نمازى كه مردم را از اعتراض «به ستمگرى» دورگرداند؟ نمازى كه مردم را گمراه كند؟ نمازى كه مسؤولان كشور شما (لبنان) را به ظلم و جور تشويق نمايد؟ هرگز! اين نماز مقبول خداوند نيست. نمازى قبول مىشود كه در كنار خدمت به مردم باشد. فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون و الذين هم يراوءون و يمنعون الماعون. يعنى اگر در مورد همسايگانت كوتاهى كردى نماز به جاى بهشت، تو را به جهنم وارد خواهد كرد.(1)
حضور اجتماعى
او در ذيل سوره والعصر، آيه «وتواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» ضرورت زندگى اجتماعى انسان را بيان مىكند وانزوا را سبب خسران و گمراهى مىشمارد و مىگويد خداوند در اين آيه مؤمنين را به تواصى دعوت مىكند؛ و اين امكان ندارد مگر اين كه انسانها در جامعه حضور و با همديگر ارتباط داشته باشند تا زمينه تكامل آنها فراهم شود. پس تواصى كه همان تعاون و زندگى در ميان مردم مىباشد، بر هر فرد مسلمان واجب است تا عمل صالح انجام دهد و ايمانش كامل شود؛ والاُّ خسران ابدى و انحراف جبرانناپذيرى دامن گيرش خواهد شد.(2)
بخشش و پويايى
امام موسى صدر در تفسير آيه 195 از سوره بقره «واَنفقوا فى سبيل اللّه و لاتلقوا بايديكم الى التهلكة و احسنوا ان اللّه يحب المحسنين» ضمن اشاره به انواع انفاق كه از راه بذل «علم و تجربه»، «جان و مال» و «پست و مقام» تحقق مىيابد كه افضل و اشرف آنها بخشش و بذل جان است، مىگويد: وقتى از ثروت خود به مستمندى هديه مىكنيم و يا جاه و مقام خود را به ديگرى مىسپاريم يا از علم و تجربه خود به ديگرى مىبخشيم، همه اينها تنها بخشى از سرمايه انسان است. اما كسى كه جان خود را در راه خدا مىدهد، در واقع از همه چيزش مىگذرد. به همين سبب، خداوند همه گناهان او را مىبخشد؛ زيرا خون شهيد منشأپايدارى و پويايى جامعه مىشود. او در ادامه، انفاق مال را ضامن تحقق عدالت اجتماعى و از بين رفتن فاصلههاى فاحش طبقاتى ارزيابى مىكند و مىگويد: «... اگر جامعهاى در اثر عدم رواج انفاق به فاصله طبقاتى گرفتار شد و ظلم و ستم طبقاتى بر آن حاكم گشت، ضرر و زيان آن در مرحله نخست بركسانى عايد مىشود كه از انفاق امتناع ورزيدند. سپس دامنگير ساير افراد مىگردد؛ همان گونه كه اگر در اثر رواج انفاق، جامعهاى پويا و سرزنده شد، اول خود بخشش كنندگان از ثمرات آن بهرمند خواهند شد.»(1)
فصل چهارم
وحدت مذاهب
و اديان
سرشت وحدتى
يكى از آرزوها و آرمانهاى ديرين امام موسى صدر وحدت امت اسلامى در سرتاسر جهان بود. او از آغاز دوران جوانى كه در حوزه علميه قم مشغول تحصيل بود، به اين مهم مىانديشيد و در محافل و حضور اساتيد حوزه آن را پيوسته دنبال مىكرد. در سال 1326 ش كه كمتر از بيست سال سن داشت، وقتى اطلاع يافت كه علامه امينى از نجف به تهران تشريف آورده و چند روزى در آنجا اقامت دارند، فرصت را غنيمت شمرد و با يكى از دوستان صميمى به ديدار علامه امينى در تهران شتافت. امام موسى صدر در محضر استاد، ضمن طرح بحثهاى علمى متعدد، از ضرورت وحدت ميان شيعه و سنى در مقابل دشمن مشترك سخن به ميان آورد و در مقابل استاد به دفاع از مبانى خود در اين خصوص پرداخت.(1) گويا كه خداوند اين موضوع را در نهان و سرشت او براى امت اسلامى به وديعه گذاشته بود.
بنابراين وقتى امام موسى صدر در سال 1338 وارد لبنان شد، در همان سال و در اولين فرصت، شالوده روابط دوستى با علماى اهل سنت را در شهر صور پىريزى كرد؛ از جمله با محى الدين حسن (مفتى اهل سنت) ارتباط مستمر برقرار نمود. اين ارتباط بهقدرى گرم و صميمى شد كه مردم در اكثر مناسبات مانند عيد غدير، شبهاى ماه رمضان و ايام عاشورا و تاسوعا آن دو را در كنار هم مىديدند. آن دو در يك مكان مشترك مثل «مسجد قديم» يا «نادى امام صادق» به منبر مىرفتند(1) و مردم از شيعه و سنى به بيانات آن دو گوش فرا مىدادند؛ به طورى كه اگر كسى از شهر ديگرى وارد اين مجلس مىشد و شناخت قبلى از اين دو شخصيت مذهبى نداشت نمىتوانست تشخيص بدهد كدام يك از اهل تسنن و كدام يك از تشيع است!
امام موسى صدر مىگفت «هيچ تناقض و اختلافى ميان شيعه و سنى نيست و اينها پيروان دو مذهب از يك دين واحدند.(2) وى با اين تفكر، به فعاليتهاى وحدت آفرين خود در لبنان عمق بخشيد و در تابستان 1342 ش. طى مسافرت دو ماهه به كشورهاى شمال آفريقا، در يك اقدام و ابتكار توانست ارتباط مستمر و كارآمدى را ميان مراكز اسلامى كشورهاى مصر، مغرب و الجزاير با حوزههاى علميه و مراكز مذهبى شيعه در لبنان بر قرار سازد.(3)
نامه تاريخى
امام موسى صدر بعد از تشكيل «مجلس اعلاى شيعيان لبنان» و در روز تصدى رياست اين مجلس، جمعه 2/3/1348 ه .ش. برابر ششم ربيع الاول و 23 مه 1969، طى سخنرانى پرشورى (در حالى كه شخصيتهاى بزرگ علمى، سياسى، فرهنگى و مذهبى كشور لبنان از جمله رئيس جمهور وقت، آقاى شارل حلو، در آن حضور داشتند) ضمن خوش آمد گويى و تشكر از شركت كنندگان، برنامه و خطوط كلى خود در مجلس را براى حاضران ترسيم كرد. وى در ميان اين خطوط، به دو بند زير تأكيد ويژه داشت:
1ـ اقدام اساسى جهت عدم تفرقه ميان مسلمانان و سعى فراوان به منظور وصول به وحدت كامل.
2ـ همكارى با همه طوايف مذهبى لبنان و كوشش براى حفظ وحدت در كشور.
اين برنامه و خطمشى، بعد از يك هفته در اولين بيانيهاى كه از طرف مجلس اعلى انتشار يافت، مجدداً مندرج و تأكيد شد و در اغلب روزنامههاى لبنان منتشر گرديد. امام موسى صدر در اين باره به سخنرانى و صدور بيانيه بسنده نكردو بلافاصله به اقدام عملى همّت گمارد. در آذر ماه 1348، نامه تاريخى و كم نظيرى به مفتى وقت لبنان، شيخ حسن خالد، نوشت و در آن ضمن طرح نكات ظريف و دقيق پيرامون وحدت بين مذاهب، خواستار اقدام عملى و جدى در اين امر مهم و سرنوشت ساز شد. در اينجا متن كامل اين نامه را مىآوريم:(1)
بسم اللّه الرحمن الرحيم
برادر بزرگوار حضرت شيخ حسن خالد مفتى محترم جمهورى لبنان
السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
بارى در اين روزهاى سخت كه امت ما در نگرانى عميقى فرورفته و با خطراتى روياروست كه از هر سو منطقه را محاصره كرده و حال و آينده آن را در برابر طوفان قرار مىدهد، نياز مبرم مسلمانان را نسبت به يك وحدت فراگير و به هم پيوسته، آشكارا و روز به روز بيشتر احساس مىكنيم؛ وحدتى كه صفوف از هم گسسته مسلمانان و كوششهاى پراكندهشان را متحد سازد؛ چنان كه زير پاى خود را خوب ببينند و در راه ساختن آينده و تاريخ خويش و انجام مسؤوليتهاى خود به خويشتن اعتماد كنند. وحدت كلمه و يكى كردن نيروها و رشد كارآيىها، نه فقط از شريفترين هدفهاى دينى و وصاياى پيامبر عظيم الشأن صلىاللهعليهوآله ماست، بلكه چيزى است كه به موجوديت ما، شرف ما و موجوديت نسلهاى آينده ما بستگى دارد. بلى مسألهاى است حياتى. اين وحدت كلمه نبايد به صورت شعارى برافراشته يا سخنى مكتوب بماند؛ بلكه بايد تابشى از فكر و تپيدنى از دل و راهى براى رفتن و پايهاى در ساختن آينده باشد. و اين جز با تلاش فكرى فوق العاده و اهتمام ويژه برخاسته از درون و كوشش و شب زندهدارى، ميسر نخواهد شد. در اين هنگام وحدتى خواهيم داشت نمونه كه ديگران از آن الگو برخواهند گرفت.
برادر! اينك تجربه متواضعانه خويش را در برابر شما قرار مىدهيم. من قبلاً در ملاقاتى كه چهار ماه پيش در دارالافتاء دست داده بود، عرض كردم كه ايجاد وحدت كلمه در ميان مسلمين و ميان عقول و قلوبشان و به تعبيرى دقيقتر عمق بخشيدن به وحدت مسلمانان و قرار دادن آن بر پايههاى فكرى و عاطفى استوار، از دو راه تحقق مىيابد:
1 ـ يكى كردن فقه
كاخ اسلامى كه در شالوده خويش امرى واحد است و امت اسلامى كه در عقيده، كتاب آسمانى و آغاز و انجام خويش واحد است، در جزئيات نيز به وحدت نياز دارد. ايجاد وحدت در اين جزئيات يا نزديك كردن آنها به يكديگر، چيزى است كه پيشينيان صالح و دانشمندان نيك ما نيز رؤياهاى آن را در سر مىپروراندهاند. چنانكه مىبينيم شيخ ابوجعفر بن محمد بن محمد بن حسن طوسى كتاب «خلاف» را در هزار سال پيش در زمينه «فقه تطبيقى» مىنويسد. علامه حلى (حسن بن يوسف بن مطهر) با نوشتن كتاب «التذكره» راه طوسى را دنبال مىكند.
فقه تطبيقى همان بذر مباركى است كه روش «وحدت فقهى» بدان بسته است و وحدت احكام شريعت به آن كامل مىشود. در روزگار ما، از سى سال پيش، نخبگانى فاضل و مجاهدانى از دانشمندان بزرگ اسلامى، مركزى را با نام «دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه» در قاهره تأسيس كردند (كه از جمله آنان) مرحوم استاد بزرگ شيخ محمود شلتوت و مرحوم شيخ محمد مدنى، رئيس دانشكده شريعت در دانشگاه الازهر و دانشمندان بزرگ اسلامى در لبنان و ايران و عراق مانند، سيد عبدالحسين شرف الدين، مرجع عالى شيعيان مرحوم آيتاللّه سيد حسين بروجردى و علامه عالىقدر شيخ محمد تقى قمى دبير كل دائمى دارالتقريب و استاد علامه طباطبايى در قم را نام مىبرم. مؤسسه دارالتقريب علاوه برخدمات گسترده خود، در آرزوى طرحى بود كه مرحوم پدرم امام سيد صدرالدين اجراى آن را با نوشتن كتاب «لواء الحمد فى الاخبار الخاصه و العامه» آغاز نمود؛ و آن تلاشى بود در راه گردآورى همه احاديثى كه فرق مختلف اسلامى از نبى اكرم صلىاللهعليهوآله در همه زمينههاى عقيدتى و احكام شريعت روايت كردهاند؛ بدين منظور كه پس از قرآن كريم، مرجع دوم مسلمانان باشد. به عبارت دقيقتر، كوششى بود كه در راه يكى كردن سنت پاك پيامبر صورت گرفته است. در اين مرحله، بعضى از اين دانشمندان و ديگران تحقيقات و آثارى پيرامون فقه و مذاهب اسلامى ارائه كردهاند. آنگاه نوبت به نوشتن دايرةالمعارف فقهى مىرسد. دانشگاه دمشق نوشتن «الموسوعة الفقهية» و دانشگاه الازهر كار تأليف «موسوعة عبدالناصر الاسلامى» را آغاز مىكند و استاد برزگ سيد محمد تقى حكيم كتاب ارجمندى درباره اصول كلى فقه تطبيقى پديد مىآورد و ما نخستين ثمرات اين كوششهاى سازنده را در فتاواى فقهاى فرق اسلامى آشكارا مشاهده مىكنيم؛ چيزى كه نشان مىدهد ما به يارى خدا، در چند قدمى «وحدت فقهى» قرار گرفتهايم.
2 ـ كوششهاى مشترك
اين راه در شرايطى استثنايى مانند شرايط ما در لبنان مناسبتر است و سريعتر به نتيجه خواهد رسيد. اين راه همان بسيج نيروهاى مشترك در جهت تحقق هدفهاى گوناگون است؛ راهى است كه خود به خود يك دستاورد وحدت جويانه به حساب مىآيد. كوشش مشترك براى تلاقى دو عامل و دو همرزم در يك ميدان كه در نتيجه آن، حسن اعتماد گسترش مىيابد و دلها به آرامش مىرسند و يكى از مظاهر وحدت عقيده و عواطف، خود را نشان مىهد. به عنوان مثال، پارهاى از اين هدفها را نام مىبريم:
الف. هدفهاى شرعى: مانند يكى كردن اعياد و شعاير دينى و تشكل پارهاى عبادات چون اذان و نماز جماعت و غيره. مثلاً مىتوان اين پيشنهاد را بررسى كرد كه در رؤيت هلال به طرق نوين علمى و تعيين زاويه ديد هلال در افق تكيه كنيم و روز عيد را با دقت علمى مشخص كنيم تا همه مسلمانان در يك روز عيد داشته باشند و در بسيارى دشوارىها صرفهجويى شود و از لحاظ تعطيل و ديد و بازديد، دشوارىهاى ناشى از تعدد روزهاى عيد را نداشته باشيم؛ و نيز مىتوان شكلى از اذان را كه براى همگان مورد قبول باشد بررسى نمود.
ب. هدفهاى اجتماعى: يكى از كوششهاى مشترك، كوششهايى است كه مىتواند در جهت مبارزه با بىسوادى، بى خانمانى، سرپرستى ايتام و بالابردن سطح زندگى زحمتكشان صورت پذيرد. بسيار ساده است كه مؤسساتى را به همين منظور تأسيس كنيم يا به مؤسسات موجود رسيدگى بيشتر كنيم.
ج. هدفهاى ميهنى: آيا در وحدت احساسات ميهنى ما شكى وجود دارد؟ لزوم مشاركت فعال در آزادى فلسطين، وظيفه پشتيبانى از لبنان در برابر آزهاى دشمن مكار و وظيفه حمايت از نيروهاى پايدارى مقدس فلسطين وضرورت آمادهباش وهمكارى كامل با كشورهاى عربى برادر، براى رويارويى با تجاوزى كه هر لحظه انتظار آن مىرود و مسألهى مصونيت بخشيدن به جنوب وسراسر لبنان تا چون دژى استوار شاخهاى اسرائيل در برخورد با آن درهم بشكند و استعمار طمع خود را در برابر آن به فراموشى بسپرد.
همه اينها هدفهايى است كه كوچكترين اختلافى در آن نداريم. با اين حال، وصول به اين هدفها به بررسىهاى دقيق وتعيين مسؤوليتها وايجاد هماهنگى كوششهاى همه فرزندان اين كشور درميان خود و در ميان مسؤولين كشور ونيز با كشورهاى عربى و نيز به بسيج نيروهاى همه مسلمانان جهان و صاحبان وجدانهاى بيدار ونيّات خير در همه مكانها نيازمند است؛ و به خاطر مشاركت واقعى در اين وظايف، يعنى بذل آن چه در توان داريم، بر ماست كه براى تحقق اين امور، برنامهها و شيوههاى اجرايى آن را مشتركاً بررسى كنيم تا هماهنگى در فعاليتها پديدار و مشكلات آن آسان گردد. اينها نمونههايى بود كه بر جناب عالى پيشنهاد كردهام. به اين اميد كه مسأله از همه جنبههاى خود مورد بررسى قرار گيرد و دستور فرماييد تا اهل تخصص كميتههاى مشترك تشكيل دهند و بىدرنگ آغاز به كار كنند.
بزرگوار! پيش از آن كه اين نامه را امضا كنم توجه آن جناب را به نزديك شدن ماه مبارك رمضان جلب مىكنم. ماه مبارك چنانكه مىدانيد فرصت بىنظيرى است براى پديد آوردن جوّ روحى و قهرمانى تا مسلمانان خاطرات تاريخى جاودانه خويش را بار ديگر زنده كنند و صحنه بزرگ تاريخ خود را در اين ايام تجديد نمايند. از اين رو، اميدوارم هر چه زودتر مسؤولان «دارالافتاء» را مكلف فرماييد تا با اعضاى كميته انتشارات و تبليغات «شوراى عالى اسلامى شيعيان» تماس حاصل كنند؛ به طورى كه پارهاى از مؤمنان فعال و اهل تخصّص در ادارات رسمى تبليغات نيز شركت كنند تا در نتيجه، برنامههاى كاملى به وجود آيد كه بتواند جوّى متناسب با اين ماه بزرگ را پديد آورد و شعلههاى خير و حقيقت جويى و قهرمانىها را در دلها برافروزد. سلامت وجود آن برادر را براى اسلام و براى مطلق نيكى و براى برادران شما در شوراى عالى شيعيان و براى برادر مخلصتان آرزو دارم.
موسى صدر 27 رجب 1389، 19اكتبر 1969.(1)
وحدت فقهى
در ميان شخصيتهاى برجسته اسلامى (اعم از شيعه و سنى) پيرامون وحدت بين پيروان مذاهب در مرحله اول دو نظريه منفى و مثبت وجود دارد. آنهايى كه نگاهى منفى نسبت به اين موضوع دارند، اعتقادشان بر اين است كه هيچ نقطه مشتركى ميان شيعه و سنى وجود ندارد و همه چيز اين دو مذهب در تمام ابعاد با همديگر فرق مىكند؛ بنابراين هيچ امكان و دليلى براى وحدت به چشم نمىخورد. صاحبان اين تفكر در اقليّت قرار دارند؛ و اگر چه از روى حسن نيت و صداقت اين قول را انتخاب كردهاند، ولى حقيقت اين است كه اين نظريه همواره در طول تاريخ مورد سوءاستفاده دشمنان اسلام و استعمارگران غرب و شرق واقع شده و مشكلات زيادى را براى جهان اسلام به ارمغان آورده است كه البته نيازى به توضيح ندارد.
اما آنهايى كه ديد مثبت به اين موضوع دارند، از نظر چگونگى ايجاد وحدت با همديگر فرق مىكنند و به چند گروه مختلف تقسيم مىشوند. گروه اول مىگويند: اين موضوع هيچ ربطى به وحدت خود مذاهب ندارد و هر كدام از اين مذاهب بايد اصول و فروع خود را حفظ كنند و تنها پيروان آنها هستند كه در عين حفظ اصول و فروع مذهب خويش، با پيروان مذاهب ديگر بايد متحد بشوند. اين نظريه از ديدگاه امام موسى صدر لازم است ولى هرگز كافى نمىباشد. بعلاوه در مرحله عمل، با يك سلسله موانع و مشكلاتى مواجه است كه تحقق آن را ناممكن مىسازد.
گروه ديگر بر اين عقيدهاند كه تمام مذاهب اسلامى موظفند ضمن صيانت از هويت مذهبى خويش، تنها به نقاط مشترك ميان مذاهب اهتمام بورزند. در اين راستا، گامهاى بلند و مباركى هم برداشته شده است؛ چنانكه مرحوم شيخ طوسى(ره) كتاب ارزشمند «خلاف» را به رشته تحرير در آورد و علامه حلى كتاب «تذكره» را تأليف كرد و امروز كتابهاى گرانسنگى در موضوع «فقه مقارن» بهدست انديشمندان پرتوان شيعه و سنى نگاشته مىشود. اين نظريه نيز با همه اهميتى كه دارد، بيشتر در ميان علما و انديشمندان و محافل علمى بروز و ظهور داشته و در ميان توده ميليونى مردم چندان كارآيى نداشته است.
گروه سوم كه به احتمال قوى طلايهدار آن امام موسى صدر مىباشد، ضمن احترام به صاحبان و پيروان نظريههاى پيشين، آنها را لازم و ناكافى دانسته است؛ لذا نظريه «وحدت فقهى» را مطرح مىنمايد. او مىگويد: «برج اسلامى كه در پايه و اساس واحد است و امت اسلامى در عقيده، كتاب و مبدأ و معاد يكى است، نياز به اين دارد كه در جزئيات هم يكى باشد.»(1)
امام موسى صدر در ذى الحجه 1389 در كنفرانس سالانه «مجمع بحوث اسلامى» در قاهره شركت جست و طى سخنرانى مفصلى در حضور شخصيتهاى علمى، بر همين موضوع تأكيد كرد و طرح مدونى را در اين باره به اجلاس ارائه داد كه مورد استقبال اغلب حاضران قرار گرفت و سبب شد كه به عضويت دائم اين مجمع در آيد. او همچنين ضمن مصاحبهاى با مجله «المصوّر» چاپ قاهره در جواب خبرنگار پيرامون وحدت بين مذاهب گفت: «اين موضوع بعد از دستيابى به وحدت فقهى امكانپذير است و با گفتگوى خالى و مذاكره صورى رهبران مذاهب به دست نمىآيد؛ چون مذاهب در عمق جان پيروان خويش شكل گرفتهاند. و من به اين مجمع كه از علماى بزرگ جهان اسلام تشكيل يافته، در تحقق اين هدف مهم اميد دارم. قاهره هم كه در جهان اسلام از موقعيت مناسبى برخوردار است مىتواند در تحقق اين هدف نقش مؤثرى داشته باشد.»(2)
او در هر فرصت و محفلى كه با فقها و انديشمندان
مذاهب اسلامى ديدار و نشست علمى داشت، موضوع وحدت بين مذاهب را عنوان مىكرد؛ به ويژه، به توضيح و تشريح وحدت فقهى مىپرداخت. چنانكه در سال بعد در تاريخ 19/4/1971 م پس از شركت در ششمين كنگره «مجمع بحوث اسلامى» در قاهره و ديدار از افراد و نيروهاى نظامى در كانال سوئز و جبهه جنگ مصر، ضمن طرح اهميت جهاد بر عليه اسرائيل غاصب، به موضوع وحدت امت اسلامى بخصوص وحدت شعائر دينى تأكيد نمود.(1) همچنين در سال 1352ش مطابق با 1973 م به مناسبت شركت در هفتمين كنفرانس سالأنه «شناخت انديشه اسلامى» در الجزاير طى مصاحبهاى با مجله «المجاهد» باز به تشريح اين موضوع پرداخت.(2)
البته منظور امام موسى صدر از وحدت فقهى اين نبود كه هيچ اختلاف نظرى در ميان فقهاى مذاهب وجود نداشته باشد و همه در احكام و مسائل، يك فتواى مشترك داشته باشند؛ بلكه وى اعتقاد داشت اين اختلاف، منشأ سير تكاملى فقه و پويايى اجتهاد و تحرك مجتهد خواهد شد. او مىگفت: مادامى كه اختلاف بينشها به عنوان يك نظريه علمى و در مرحله تئورى مطرح است، همواره مايه خير و بركت و رشد و شكوفائى و بالندگى خواهد شد. اما وقتى تبديل به فتوا براى عمل و يا شعائر دينى در جامعه شد، ناخودآگاه پراكندگى فتوا و شعار، منجر به پراكندگى پيروان آن فتوا و شعار خواهد شد؛ بنابراين بايد همه اين نظريهها به يك فتوا و شعار واحد منتهى بشوند تا سبب اختلاف، چند دستگى و پراكندگى امت اسلامى نشود.
پيشنهاد وحدت فقهى امام موسى صدر براى اولين بار در تاريخ 27 رجب 1389 (روز عيد مبعث) در ضمن نامهاى به مفتى اعظم لبنان، شيخ حسن خالد، مطرح شد. از آن تاريخ بيش از چهل سال مىگذرد و امروز كه كل جهان به منزله يك دهكده كوچك در آمده است، بيش از پيش ضرورت عملى شدن وحدت فقهى با تمام وجود احساس مىشود. در دنيايى كه استكبار جهانى به سركردگى آمريكا هر روز به بهانهاى واهى عربده اسلام ستيزى سر مىدهد و هر از چندگاهى يكى از كشورهاى اسلامى را مورد تجاوز و بهرهكشى قرار مىدهد، به هيچ وجه جايز و معقول نيست كه از كوچه پس كوچههاى اين دهكده كوچك اسلامى، صداهاى متفاوت و متضاد هم به گوش برسد و نشست و برخاستهاى ناهماهنگ و ناهمگون به چشم بخورد. البته تحقق اين امر مهم به آسانى ميسر نيست و نياز به تدبير، انديشه، همّت فقهاى بزرگ و انديشمندان دردمند جهان اسلام دارد؛ چنانكه امام موسى صدر به اين حقيقت توجه داشت و در بخشى ديگر از همين نامه نوشت:
...با اين حال، وصول به اين هدفها به بررسىهاى دقيق و تعيين مسؤوليتها و ايجاد هماهنگى، كوششهاى همه فرزندان اين كشور، در ميان خود و در ميان مسؤولين كشور و نيز با كشورهاى عربى و نيز به بسيج نيروهاى همه مسلمانان جهان و صاحبان وجدانهاى بيدار و نيات خير در همه مكانها نيازمند است و مشاركت واقعى در اين وظايف يعنى بذل آن چه در توان داريم، برماست كه براى تحقق اين امور، برنامهها و شيوههاى اجرايى آن را مشتركاً بررسى كنيم تا هماهنگى در فعاليتها و شتاب و عمق آن آسان گردد...(1)
ارتباط با علماى مسيحى
امام موسى صدر علاوه بر وحدت بين مذاهب اسلامى، به يك نوع اتحاد و گفتگو بين اديان الهى اعتقاد داشت. بدين سبب از بدو ورود به لبنان، تلاش خود را جهت ارتباط و گفتگو با گروههاى سياسى و مذهبى مسيحيان اين كشور آغاز كرد و روزبه روز بر عمق و وسعت آن افزود. در مدت كوتاهى با همه علما و شخصيتهاى مسيحى آشنا شد و با اكثر آنان به ويژه با اسقف يوسف الخورى (مطران مارونى) در اسفند 1338 روابط دوستى رسمى برقرار نمود.(2)
او به اين حد از ارتباط هرگز بسنده نكرد و همچنان روابط خود را با ساير اقشار و تودههاى مسيحى ادامه داد و برخى ازافراد برجسته مسيحى را در فعاليتهاى اجتماعى و امور خيريه با خود همراه ساخت. در تابستان سال 1340ش يكى از شخصيتهاى معروف مسيحى به نام «رفله منصد» يك سوم از سهم كارخانه يخ سازى خود را وقف مؤسسه «برّو احسان» كرد. اين جمعيت خيريّه توسط امام موسى صدر جهت رسيدگى به محرومان جنوب لبنان اداره مىشد. بهعلاوه، دو نفر پزشك مسيحى عضو رسمى اين مركز شدند تا به طور مجانى مريضهاى مراجعه كننده را مداوا نمايند.(1)
همزيستى با مسيحيان
در تير ماه 1341 برابر ژوئيه 1962 در شهر صور يك بستنى فروش مسلمان به همسايه مسيحى خود كه او نيز بستنى مىفروخت، ستم كرد و در ميان مردم شايع نمود بستنى مسيحيان از نظر اسلام نجس است و مسلمانان نبايد از آن خريد و مصرف كنند. اين تبليغات مؤثر واقع شد و بازار مرد مسيحى كساد گرديد. در اين هنگام مرد مسيحى شكايت پيش امام موسى صدر برد و از وى دادخواهى كرد. او وقتى از ماجرا آگاه شد، از مرد مسيحى دلجويى كرد و به آن فرد مسلمان هم پيغام فرستاد تا از اين عمل ناشايست دست بردارد. اما آن مرد گوش به نصيحتهاى امام موسى صدر نداد. چند روز بعد امام موسى صدر با تكيه بر فتواى صريح خود مبنى بر طهارت اهل كتاب، همراه چند نفر ديگر درمغازه مرد مسيحى حاضر شد و ضمن دلجوئى مجدد از وى، بستنى خريد و تناول كرد. او با اين حركت، از حقوق يك شهروند مسيحى كه مورد ظلم واقع شده بود، دفاع نمود.(1) اين موضوع در آن ايام انعكاس گستردهاى در سطح روزنامههاى مهم لبنان از جمله: «النهار»، «الحياة» و «لسان الحال» پيدا كرد(2) و منجر به تحكيم روابط مسيحيت و اسلام به رهبرى امام موسى صدر شد. چنانكه در همين سال به دعوت مطران «گريگوار حداد» و ساير اعضاى برجسته، به عضويت «شوراى مركزى جنبش حركت اجتماعى» مسيحيان در آمد.(3) پس از آن به دعوت رهبران مسيحى، امام موسى صدر در مراكز دينى مسيحيان از قبيل كليسا و ديرها جهت بحث و گفتگو و سخنرانى پيرامون موضوعات مختلف به ويژه «تعايش اديان» شركت مىكرد.
او در اين راه گامهاى بلند و كارآمدى برمىداشت و مىگفت: «...ماطرفدار ايجاد يك جبهه متحداسلامى هستيم كه به ما امكان دهد از موضع قدرت به سوى هموطنان مسيحى خود دست همكارى دراز كنيم و همزيستى ميان مسلمانان و مسيحيان را كارى ممكن سازيم. اسرائيل اصرار دارد آن را در جهان غير ممكن جلوه دهد و نمىخواهد يك فلسطين مستقل كه يهودى، مسلمان و مسيحى در كنار هم زندگى كنند، به وجود آيد...»(4)
وى بر اين باور بود كه همزيستى مسلمانان و مسيحيان يك سرمايه مهمى است كه بايد از آن جهت حل مشكلات و معضلات اجتماعى بهره بردارى مناسب كرد.(1) او در اين جهت به قدرى تلاش و پيشرفت كرد كه از نظر اخلاقى مورد اتفاق و اعتماد محافل مسيحى قرار گرفت. امام موسى صدر در اين باره مىگويد: «... يك مؤسسه مسيحى لبنان به نام «ديرالمخلِّد» كه حوزه علميه آنهاست و كشيش تربيت مىكند، از بنده دعوت كردند صحبت كنم... بعد از مدتى كه از صحبت بنده گذشته بود، رئيس دير به مدير كل تبليغات لبنان كه او هم مسيحى است گفته بود: آن روحانيتى كه سيد موسى ظرف يك ساعت در محيط ديرِ ما ريخت، بيش از روحانيتى بود كه در مدت شش سال ما به اينها مىگوييم. اين حقيقتى است كه مربوط به بنده نيست، مربوط به دين مطهر اسلام است.»(2)
يكى ديگر از محافل مهم مسيحى كه او به طور مرتب در آن حضور مىيافت و براى جوانان، دانشجويان و شخصيتهاى علمى مسيحيان صحبت مىكرد، كليساى تاريخى و بزرگ «مارمارون» در شهر طرابلس بود. شهر «بشرى» يكى ديگر از مراكز اصلى مسيحيان مارونى لبنان است. در اين شهر هزاران نفر از جوانان و از اقشار مختلف مسيحى اجتماع مىكردند و با عشق و علاقه وصف ناپذيرى به سخنان امام موسى صدر گوشفرا مىدادند.(1) اين جوانان بهقدرى علاقهمند به او شده بودند كه اغلب عقد ازدواجشان را پيش او مىآوردند و امام موسى صدر آنها را به عقد همديگر در مىآورد.(2)
تشكيل اجلاس سالانه
در ارديبهشت 1344 ش. برابر مه 1965م. امام موسى صدر در يك اقدام اساسى ديگر و با همكارى شخصيتهاى علمى اسلام و مسيحيت، دست به تأسيس يك اجلاس علمى تحت عنوان «گفتگوى دورهاى بين اسلام و مسيحيت» زد. اين اجلاس كه در محل «الندوة اللبنانية» برگزار شد، شخصيتهاى معروف اسلامى و مسيحى مانند: آقايان نصرى سلهب، جورج خضر، فرانسوا دوبرهلاتور، يوسف ابوحلقه، حسن صعب، يواكيم مبارك و صبحى صالح در آن شركت كرده و سخنرانى نمودند و امام موسى صدر در اين جلسه بحث مفصلى را پيرامون «اسلام و فرهنگ قرن بيستم» براى حاضران ارائه داد كه براى همه شركت كنندگان تازگى داشت.(3)
جلسات و ميزگردهاى كارى اين اجلاس با سخنرانى و ارائهى نظرات انديشمندان اسلامى مسيحى تا تير ماه جهت شناسائى راهكارهاى گسترش فرهنگ گفتگو بين اديان ادامه يافت و در پايان با صدور بيانه مشترك، اولين دور اين گفتگوها به پايان رسيد. در اين بيانيه به چند نكته اساسى
تأكيد بيشتر شده بود كه در اينجا آورده مىشود:
1 ـ اهتمام به وجوه مشترك اديان در يكتاپرستى.
2 ـ سعى در حفظ ارزشهاى اخلاقى و انسانى.
3 ـ نقش استثنايى لبنان در توسعه فرهنگ گفتگوى اسلام و مسيحيت.
4 ـ نقش مهم گفتگو بين اديان در تحكيم وحدت ملى لبنان.
5 ـ تأسيس دانشگاه عالى بررسى مقايسهاى اديان آسمانى.
6 ـ لزوم همكارى همه انديشمندان مسلمان و مسيحى جهت تعميق فرهنگ گفتگو.
اين اجلاس در سالهاى بعد نيز در باره موضوعات مختلف مانند «عدالت در اسلام و مسيحيت» با شركت رجال علمى، فرهنگى و سياسى اسلام و مسيحيت به فعاليت خود ادامه داد.
امام موسى صدر به عنوان يك روحانى و عالم شيعى، در تحكيم روابط خود با مردم و شخصيتهاى سرشناس مسيحى به ديدار و گفتگو با آنان در جلسات رسمى بسنده نمىكرد؛ بلكه در ايام عيد و مناسبتهاى مختلف جهت ديدار به منازل آنان مىرفت و با شركت در مجالس ترحيم و عزاى آنها، خود را در شادى و غم مسيحيان شريك مىنمود؛ تا جائى كه مسيحيان در حد رهبران مسيحى خود براى وى احترام و ارزش قائل بودند. حتى در برخى رخدادها بيش از رهبران خويش به وى اعتماد داشتند.
او طى مصاحبهاى با مجله «موندى مورنينگ» در تاريخ 31/5/1356 ش.، جايگاه خود را در ميان مسيحيان اين چنين ترسيم مىكند:
و من فكر نمىكنم كسى در لبنان بيش از من پرچم همزيستى تمام اديان و وحدت ملى را برافراشته، نگه داشته باشد. من بيش از آنكه خودم باشم، به صورت رمزى براى وحدت ملى شده بودم؛ لذا از نظر توطئه گران مىبايستى از بين مىرفتم. من علاوه بر روابط سياسى، فرهنگى و اجتماعى كه با رؤساى تمام طوايف دينى داشتم، به درجهاى از اعتماد رسيدم كه سه سال قبل موعظه روزه (مراسم ويژه مسيحيان) را در كليساى «كبرشيين» براى مؤمنان مسيحى ايراد كردم و اين شايد در تاريخ جهان بىسابقه باشد.
براى اين كه متوجه بعد قضيه بشويد عرض مىكنم. كارى كه من كردم مثل اين است كه يك پيشواى مذهبى مسيحى، خطبه نماز جمعه را براى نمازگزاران مسلمان ايراد كند. لذا من رمز وحدت ملى و برادرى اديان توحيدى و پرچمدار همزيستى طوايف مختلف در لبنان صلح طلب بودم. لذا براى ترور شخصيت معنوى من، به حملههاى تبليغاتى عليه من پرداختند و تمام كارها و مواضع سياسى مرا زير سؤال بردند.(1)
يكى از رهبران مذهبى مسيحيان به نام كشيش «يواكيم مبارك» طى مقالهاى در روزنامه «النهار» بيروت نظر خود را در مورد امام موسى صدر چنين مىنويسد:
البته هيچ كس منكر نيست كه سيد موسى صدر شيعه است و فعاليت خود را به منظور رسيدگى به حقوق شيعيان اين كشور آغاز كرد. ولى اين فعاليت اكنون داراى دورنماى والاترى است و نبايد فراموش كرد كه شيعيان در اسلام همواره يك طبقه روشنفكر و خواهان عدالت بودهاند و در اين راه جانبازىها نموده و قربانيان زياد دادهاند. به همين جهت، صلاح لبنانيان در آن است كه همچون دورههاى گذشته تاريخ كه براى نهضت مارونىها و دروزىها اهميت قائل شده و جنبههاى آزادىخواهانه و انسانى اين نهضتها را در نظر گرفتند، اكنون نيز نهضت موسى صدر را پر و بال دهند؛ مخصوصاً كه اين نهضت با انقلاب فلسطين پيوند و هماهنگى دارد.(1)
استاد «الياس الديرى» مفسر برجسته مطبوعاتى و مسيحى در لبنان نيز پيرامون اين بعد از شخصيت امام موسى صدر مىنويسد:
خداوند امام موسى صدر را صد و يك سال حفظ فرمايد و عمر او را هر چه طولانىتر گرداند تا ناقوس خروشان و فريادى طنين انداز در جهان باشد؛ وجدانى باشد كه خفتگان غرق در خواب را به هنگامى كه خلق از نگرانى ديده برهم نمىگذارند و ناله مىكنند، برآشوبد. خداوند او را براى طايفه محروم شيعه و ساير محرومان لبنان در طول تاريخ محفوظ بدارد... در اين لبنان چقدر محرومان و ستمديدگان بسيارند و چقدر نياز به دستى كه ستم و زور را بزدايد و محروميّت را از ميان بردارد، شديد و فراوان است. چقدر به صدايى همچون صداى حضرتش و به قلبى همچون قلب ايشان، نياز مبرم احساس مىشود... شايد براى نخستين بار است كه جنبش يك رجل دينى رنگ فرقه گرايى ندارد و از نشان تعصب عارى است. دليل آن اين است كه جنبش اين امام و رهبر شيعى، اعجاب و تقدير و همدلى مارونىها، سنىها و ارتدكسها را اجماعاً به خود جذب كرده است... بهطور اختصار، اين است امام صدر، و اين است مواضع ايشان براساس حقايق و مدارك روشن و قطعى؛ چه در نظر تودههاى بىگناه مؤمن و چه رهبران فكرى، چه در ميان طايفهاش و چه در ميان جامعه لبنانى.(1)
فصل پنجم
از نگاه شخصيتها
در اين بخش براى اين كه بيش از پيش باابعاد گوناگون امام موسى صدر آشنا شويم، اظهار نظرهاى چندتن از شخصيتهاى علمى، حوزوى، سياسى و اجتماعى را مرور مىكنيم:
گفتنى است كه سابقه ارتباط امام موسى صدر با حضرت امام خمينى به دهه سى، دوران تحصيل او در قم برمىگردد. در آغاز نهضت بزرگ اسلامى، امام موسى صدر جزو شخصيتهاى برجسته حوزوى بود كه در خدمت انقلاب قرار گرفت. در 15 خرداد 1342 وقتى امام خمينى دستگير شدند، او جهت آزادى ايشان به فعاليتهاى وسيع بينالمللى دست زد. از جمله با وزير امور خارجه پاپ در واتيكان ديدار كرد و بدين ترتيب صداى ملت مظلوم ايران را به گوش جهانيان رساند.
در سال 1357 كه نهضت اسلامى به اوج خود رسيد، امام موسى صدر، يك هفته قبل از ناپديد شدنش طى مقالهاى درروزنامه فرانسوى «لوموند» اين انقلاب را ادامه حركت انبياء، و امام خمينى را به عنوان «الامام الاكبر» معرفى كرد.(1)
حضرت امام خمينى
«...آقاى صدر يك مردى است كه من مىتوانم بگويم او را بزرگ كردهام و به منزله يك اولاد عزيز است براى من. و من اميدوارم كه ان شاء اللّه ايشان به سلامت برگردند به محل خودشان. و بسيار مورد تأسف است كه ايشان را ما الان نمىبينيم در بين خودمان.(2) ...آقاى صدر را من سالهاى طولانى ديدهام؛ بلكه بايد بگويم من بزرگ كردهام ايشان را. من فضايلشان را مىدانم و خدمتهايى را هم كه بعد از آن كه به لبنان رفتهاند، كردهاند، مىدانم؛ و آنچه كه لبنان احتياج به ايشان دارد، باز آن را هم مىدانم. من اميدوارم كه ان شاءاللّه ايشان برگردند به محل خودشان و مسلمين آنجا از ايشان استفاده كنند...»(3)
آيتاللّه سيد على خامنهاى
«...بخشى از خدمات بزرگى كه آن عالم مبتكر و پرنشاط در مدتى نزديك به بيست سال در صحنه اجتماعى و سياسى لبنان به شيعه و به لبنان تقديم كرد، وحدت و هويت بخشيدن به شيعه لبنان و ايجاد همزيستى و احترام متقابل ميان پيروان اديان و طوايف سياسى در آن كشور از سوئى، و صراحت در معرفى رژيم غاصب صهيونيست به عنوان شر مطلق و اعلام حرمت همكارى با آن از سوى ديگر، و بالاخره ابراز ارادت و صميميت نسبت به رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران، چه در عرصه فرهنگى و نوشتارى و چه با همكارى با عناصر مبارز ايرانى، در مدتى طولانى از اين عالم بزرگوار كه فرزند حوزه علميه قم و بازمانده يكى از خاندانهاى بزرگ علمى در جهان تشيع است، شخصيتى همه جانبه پديد آورده بود و چنين بود كه امام راحل بزرگوار ما دلبستگى و تكريم خود به اين شخصيت معزز را از اوايل پيروزى انقلاب با بيانات گوناگون ابراز داشتند...»(1)
استاد شهيد مطهرى
«...اگر آقا موسى الان بود، چون دنيا را دقيقاً مىشناخت مىتوانست كسى باشد كه وضع جهان را براى امام خمينى تشريح كند و به عنوان يك كارشناس قوى، موضوعات و نيازها را بگويد... احكام واضح هستند و اشكال همه ما در عدم شناخت موضوع است. كسى كه امروز در تبيين موضوعات به درد مىخورد آقا موسى بود... افسوس شما هنوز نمىدانيد كه ما چه كسى را از دست داديم. ما يكى از بزرگترين ياران فكرى و علمى انقلابمان را از دست داديم. آقا موسى در دنياى عمل واجرا نيازها را درك كرده بود. مسائل و مشكلات حركت را مىدانست و لمس كرده بود و براى اغلب موضوعات، حكم فقهى داشت او را خيلى حساب شده از ما گرفتند... ايشان موضوعات پيچيده منظومه را با يك سرانگشت حل مىكرد و از شخصيتهاى نادرى بود كه حرفهاى ملاصدرا را به درستى فهميده بود...»(1)
آيتاللّه على اكبر هاشمى رفسنجانى
«...در سال 1327 كه حدود 14 سال سن داشتم با ايشان آشنا شدم... ايشان آدم خوش بيانى بود، خوش سيما و خوش چهره بود و از لحاظ ما شخصيت خوبى بود. از فضلاى مورد احترام ذهنى من بود در آن موقع؛ لذا در درس مطول ايشان شركت و استفاده مىكردم... آن موقع ايشان را به عنوان يك متفكر اسلامى مىشناختم... در مجله «مكتب تشيع» سعى ما بر اين بود كه از شخصيتهاى درجه اول كه رنگ اسلامى و علمى داشتند، استفاده نماييم. مثلاً مرحوم مهندس بازرگان، همين دكتر سحابى، مرحوم شهيد مطهرى، مرحوم شهيد بهشتى و اين تيپ افراد بودند. شما اگر همان فهرست اول ما را ببينيد، نام اين افراد را مشاهده خواهيد كرد. ما از ايشان استفاده مىكرديم...»(2)
آيتاللّه سيد موسى شبيرى زنجانى
«...آقا موسى... داراى برجستگىهاى خاص علمى، اخلاقى و روحى بود. ايشان از نظر سرعت انتقال بسيار سريع الانتقال بودند... يك فهم صاف و مطابق با فطرت داشتند و داراى يك روح حقيقت جويى بودند. از جهت دقتنظر هم باز جزء درجه اولها بودند... جهت ديگرى كه در ايشان بود، بيان او بود. بسيار بيان، بيان روشن و بدون تعقيد بود... تُن صداى ايشان بسيار مناسب و مطلوب بود. در بحثها... هيچ كس احساس خستگى از صحبتهاى ايشان نمىكرد. امتياز ديگرى كه در ايشان بود، ادب بيان بود... ما هيچ وقت نديديم كه در صحبت با افراد صدايش را بلند كند و با خشونت صحبت كند يا لفظ تند، تعبير تند، تعبير اهانتآميز درباره اشخاص كرده باشد. امتياز ديگرى كه جزو جهات ممتاز و عالى ايشان بود، انصاف ايشان در بحث بود؛ منصف بود در حد اعلاى انصاف. روح حقيقت جويى در ايشان بسيار غالب بود. هيچ وقت نمىخواست حرف خود را بر ديگرى تحميل كند... اعتراف به حقانيت طرف، براى او امرى بسيار عادى بود.. ايشان از نظر سياسى در ايران و لبنان در جلساتى كه سياستمداران كهنه كار وارد، شركت داشتند، از پس همه آنها بر مىآمد؛ با اين كه جوان بود و آنها كهنه كار بودند، هيچ كم نمىآورد. حسابى بحث مىكرد و از پس همه بر مىآمد. استعداد ذاتى او هم اين گونه اقتضا مىكرد. ذاتاًبا هوش بود. هم هوش علمى داشت و هم هوش سياسى...»(1)
آيتاللّه ميرزا على مشكينى
«...ابتدا بايد بگويم كه هر كس در مورد ايشان به نيكى سخن بگويد، مقام و منزلت خود را بالا برده است. ما مقام امام موسى صدر را خيلى بالا مىدانيم. ايشان را انسانى متدين به ديانت الهى و مردى كه سياست را مىفهميد و ديانت را هم مىفهميد، مىشناسيم... بايد بگويم كه آقاى صدر از ذخاير عالم تشيع بودند. ايشان يكى از پراوجترين انسانهاى عالم بودند... در سفرى كه به ايران آمده بودند به زيارتشان رفتيم. در آن جلسه، ايشان مطلبى فرمودند كه براى طلبههاى آن روز شايد خيلى موجه نبود؛ اما بعد از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، مفهوم صحبتهاى آن روز ايشان روشن شد...»(2)
آيتاللّه سيد عبد الكريم موسوى اردبيلى
«...آقا موسى به واسطه خصلتها و افكارى كه دارا بود، حرف نو زياد داشت و آنها را مطرح مىكرد. هر حرف نوى هم به دنبال خود يك بحرانى دارد... يعنى افكار عمومى آماده درك مطلب نيست... آقا موسى هم جزو افرادى بودند كه افكارشان جلوتر از زمان بود؛ چيزهايى كه صد سال بعد يا دويست سال بعد عادى مىشوند... البته در مورد ايشان همان طورى كه براى هر شخصيت علمى و دينى و سياسى، گاهى يك عده شايعه پراكنى مىكنند، ايشان هم از اين حسدها و از اين حرفها در امان نبودند و گاهى شايعاتى درباره ايشان گفته مىشد. اما شخصيت ايشان طورى نبود كه با اين چيزها تحت تأثير قرار بگيرد... آقا موسى تشكيلاتى فكر مىكرد و دقيقاً مىدانست كه چه كار بايد بكند. به نظر من اگر ايشان تا حال مىماند، يكى از ذخاير بسيار گرانقدرى بود كه مىتوانست در انقلاب اسلامى، در خدمت حضرت امام و در كنار برادران عزيز ديگر، وجود بسيار مفيدى باشد...»(1)
شهيد دكتر مصطفى چمران
«...اين مرد بزرگ قادر شد حركتى ايجاد كند كه پس از 1400 سال، شيعه را به جنبش در آورد، او را به حركت در آورد؛ آن چنان حركتى ايجاد كند كه هيأت حاكمه لبنان را بلرزاند، اسرائيل را به وحشت بيندازد، نظامهاى طاغوتى عربى از او به وحشت بيفتند. سالها قبل از آن كه انقلاب اسلامى ما به پيروزى برسد، اين مرد بزرگ سازماندهى كرد... تنها كسى است كه از اول معركه تا به امروز يك حرف زده و بر يك راه مستقيم رفته است. برخلاف ديگران كه هر روز حرف خود را عوض كردهاند؛ حتى فتح. او شعارهايش و پيشبينىهايش به حقيقت پيوسته است. تنها كسى است كه از دولتى خارجى پول نگرفته و از كسى نوكرى و حرف شنوايى نداشته؛ بلكه فقط و فقط به خاطر مصلحت مردم و ايده خود اقدام كرده است.
مىدانم كه ممكن است عدهاى به من ايراد بگيرند كه چرا اين همه از صدر حرف مىزنم و حتى بگويند من عاطفى هستم؛ در حالى كه اين طور نيست. آنچه كه من ديدهام و با وجود خود حس كردهام و با مقايسه با ديگران، حتى ياسر عرفات، با وجود زدن اين همه تهمتهاى ناجوانمردانه به او، و اين همه فداكارىها و ثبات ايمان او به راهش، دريغ است كه من سكوت كنم و حرف حق را نزنم؛ فقط از ترس اين كه ممكن است كسى مرا عاطفى بنامد. در يك جمله بگويم: در پاكى، فداكارى، ايمان و شخصيت بين صدر و اين مدعيان رهبرى كه من مىشناسم، از آسمان تا زمين فاصله است...»(1)
فؤاد شهاب (رئيس جمهور اسبق لبنان)
«...اگر مسيحيان چنين شخصيتى داشتند، او را به مقام قديسى مىرساندند. اين مرد را بايد با تمامى وسائل و امكانات يارى نمود...»(2)
جمال عبدالناصر (رئيس جمهور اسبق مصر)
«...اى كاش دانشگاه الازهر رئيسى چون آقا موسى داشت...»(1)
امير عبداللّه (وليعهد عربستان)
«...من در تمام سالهاى زندگى، شخصيتى به هوشمندى، وسعت اطلاع، حسن خلق، انسانيت و جذّابيت امام موسى صدر نديدم...»(2)
يك شخصيت برجسته فلسطينى
«...به خدا قسم اگر امام موسى صدر شيعه نبود، سازمانهاى فلسطينى و سنىها او را به مقام خدايى مىرساندند. چون موضعهايى كه گرفت و فداكاريهايى كه كرد و شجاعتهايى كه از خود نشان داد، فوق طاقت بشرى بود و بالاخره با قدرت ايمان پيروز شد...»(3)
سيد حسن نصراللّه (دبيركل حزباللّه)
«...امام موسى صدر تنها بنيانگذار مقاومت نبوده؛ بلكه بنيانگذار اقدامات، طرحها و دستاوردهاى بسيارى بود كه در صورت غفلت از آنها، از قافله زمان عقب خواهيم ماند. حضور امام موسى صدر در لبنان باعث شد كه روحانيت بار ديگر مسؤوليت انسانى، شرعى و مدنى خود را برعهده گيرد و از كانالى انسانى، الهى و شرعى و نه قدرتطلبى و انتقامجويى، پا به صحنه سياست بگذارد. طبيعتاً اين امر باعث گرديد تا امام صدر تهمتها و فداكاريهاى بسيارى را به جان بخرد. امام دين را به سياست و سياست را به دين باز گرداند. البته موضوع امروز براى ما عادى شده است اما وقتى امام به لبنان آمد، امرى بسيار عجيب و غيرعادى بود؛ به گونهاى كه داعيهدار چنين موضوعى به راحتى به ارتداد، الحاد، فسق، فجور و خروج از دين و امورى از اين دست متهم مىشد. سياستمداران تحمل نداشتند كه فردى برجسته، بااخلاص، هوشيار و پاك به عرصه فعاليت آنان قدم گذارد. از سوى ديگر برخى روحانيون نيز تاب تحمل چنين فردى را نداشتند... از امام موسى صدر آموختيم كه سرزمين غصب شده را نمىتوان از راههاى مسالمتآميز باز پس گرفت. آموختيم كه سرزمين غصب شده را تنها از راه جهاد، شهادت، فداكارى، سنگ، خون و با جانفشانى شهادتطلبانى چون «احمد قصير» و«بلال فحص» مىتوان باز پس گرفت... نقش تأسيس امام به يك عرصه محدود نبود؛ او در ابعاد مختلفى در كشور بنيانگذار و مؤسس محسوب مىشود...(1)
0 نظر